کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سرجنبان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سرجنبان
لغتنامه دهخدا
سرجنبان . [ س َ جُم ْ ] (نف مرکب ) که سر تکان دهد. که سر خویش بجنباند. رجوع به سر جنباندن شود. || در تداول عامه ، رئیس . بزرگ . زعیم . متنفذ. صاحب نفوذ. (یادداشت مؤلف ).
-
جستوجو در متن
-
معوق
لغتنامه دهخدا
معوق . [ م ُع ْ وِ ] (ع ص ) مرد خوابناک سرجنبان . || گرسنه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
ذقون
لغتنامه دهخدا
ذقون . [ ذَ ] (ع ص ، اِ) شتر ماده ٔ سست زنخ که در رفتن زنخ خود را فروهشته دارد. اشتر سرجنبان . اشتری که سر خود را می جنباند در رفتن . (مهذب الاسماء). || دلوی ذقون ؛ دلوی کژلب .
-
شلخف
لغتنامه دهخدا
شلخف . [ ش ِل ْ ل َ ] (ع ص ) مضطرب خلقت . سرجنبان . (ناظم الاطباء). مضطرب خلقت . لغتی است در سلحف . (منتهی الارب ). سِلَّحف . (اقرب الموارد). رجوع به شلحف شود.
-
بیقرة
لغتنامه دهخدا
بیقرة. [ ب َ ق َ رَ ] (ع مص )هلاک گردیدن . || فاسد ساختن . (منتهی الارب )(از لسان العرب ). اصل بیقرة بمعنای فساد و تباهی است : و بیقر الرحل فی ماله ؛ اذا اسرع فیه و افسده . (ازلسان العرب ). || شک کردن در چیزی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || مر...