کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سربلندی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سربلندی
لغتنامه دهخدا
سربلندی . [ س َ ب ُ ل َ ] (حامص مرکب ) سرفرازی . مقابل سرافکندگی . مفاخرت . مباهات : تاج را سربلندی از سر تست بخت را پایگاهی از در تست . نظامی .گرچه بهرام سربلندی داشت دانش و تیغ و زورمندی داشت . نظامی .فراخی باد از اقبالش جهان راز چترش سربلندی آسمان...
-
جستوجو در متن
-
افرازانیدن
لغتنامه دهخدا
افرازانیدن . [ اَ دَ ] (مص ) بلند گردانیدن . سربلندگردانیدن . دارای سربلندی کنانیدن . (ناظم الاطباء).
-
نشاطمندی
لغتنامه دهخدا
نشاطمندی . [ ن َ / ن ِ م َ ] (حامص مرکب ) خوشی . عیش و طرب . عشرت . شادمانی : بگذار که این اسیر بندی روزی دو کند نشاطمندی . نظامی .زید از سر آن نشاطمندی چون کوه گرفت سربلندی .نظامی .
-
دل پسندی
لغتنامه دهخدا
دل پسندی . [ دِ پ َ س َ ] (حامص مرکب ) حالت و کیفیت دلپسند. مطبوعی . دلپذیری . مقبولی : خریدندش به چندان دلپسندی رساندندش به چرخ از سربلندی . نظامی .رجوع به دلپسندی شود.
-
بهره مندی
لغتنامه دهخدا
بهره مندی . [ ب َ رَ / رِ م َ ] (حامص مرکب ) کامیابی و تمتعو بختیاری و سعادتمندی . (ناظم الاطباء) : ز تاجت آسمان را بهره مندی زمین را زیر تخت سربلندی .نظامی .
-
تاج فروز
لغتنامه دهخدا
تاج فروز. [ ف ُ ] (نف مرکب ) فروزنده ٔ تاج . شکوه دهنده ٔ خسروان . ارجمند گرداننده ٔ پادشاهی . مجازاً موجب سربلندی : خسرو صاحب القران ، تاج فروز خسروان جعفردین به صادقی ، حیدر کین بصفدری .خاقانی (چ عبدالرسولی ص 430).
-
گردن فرازی
لغتنامه دهخدا
گردن فرازی . [ گ َ دَ ف َ ](حامص مرکب ) سرافرازی . سربلندی . مناعت : بگردن فرازی و مردانگی برای هشیوار و فرزانگی . فردوسی .توانم که گردن فرازی کنم بشمشیر با شیر بازی کنم ز نخجیر و گردن فرازی و رزم ز مهر دل و کین و شادی و بزم . اسدی (گرشاسب نامه ). ||...
-
نیازمندی
لغتنامه دهخدا
نیازمندی . [ م َ ] (حامص مرکب ) احتیاج . حاجتمندی . بی نوائی . فقر. نیازمند بودن . رجوع به نیازمند شود : آنگاه رسی به سربلندی کایمن شوی از نیازمندی . نظامی . || اشتیاق . شوق : بیش است به تو نیازمندی چندانکه تو بیش می کنی ناز. عطار.حال نیازمندی در وصف...
-
والا
لغتنامه دهخدا
والا. (اِخ ) مرتضی قلی بیک به روایت مؤلف صبح گلشن به هندوستان رسیده به ملازمت والای نواب سربلندخان سربلندی یافت و در آخر عمر به ملک بنگاله شتافته از آنجا به عالم بالا شتافت .» او راست :در سینه ام ز جور تو ظالم دلی نماندجز بیدلی به مزرع من حاصلی نمان...
-
قوربیگی
لغتنامه دهخدا
قوربیگی . [ ب َ] (ترکی ، حامص مرکب ، اِ مرکب ) مرکب از کلمه ٔ قور بمعنی اسلحه و بیگی . رئیس قورخانه . (ناظم الاطباء). داروغه ٔ سلاح خانه . (آنندراج ) : خواجه معین الدین مشهور به شاه غازی ... در سر کار شاه عالم سلطان محمد معظم بخدمت قوربیگی که اولین پ...
-
افتخار
لغتنامه دهخدا
افتخار. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) نازیدن . (آنندراج ) (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بالیدن . فخر کردن . (یادداشت بخط مؤلف ). || مآثر کهنه را شمار کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ستایشگری بخصال ونازیدن بحسب و نسب و جز آن از آنچه ...
-
نقشبندی
لغتنامه دهخدا
نقشبندی . [ ن َ ب َ ] (حامص مرکب ) صنعت نقاشی و زردوزی و گلدوزی . (ناظم الاطباء). نگارگری . نقاشی . (یادداشت مؤلف ). عمل نقشبند. رجوع به نقشبند شود : چین بن یافث ... نقشبندی و جامه ها بافتن مردم را بیاموخت . (مجمل التواریخ ).شعری به خوش خیالی چون چا...
-
زبردست خان
لغتنامه دهخدا
زبردست خان . [ زَ ب َ دَ ] (اِخ ) از امراء والاشاهیان و صاحبان مناصب بزرگ دربار شاه جهان امپراطور متوفی 1076 هَ . ق . هند است . میرعبدالرزاق خوافی آرد: زبردست خان پس از جلوس فردوس آشیان با هفت هزاری و پانصد اسب روی کار آمد، سپس بتدریج ارتقاء رتبت یاف...
-
مفاخرت
لغتنامه دهخدا
مفاخرت . [ م ُ خ َ / خ ِ رَ ] (از ع ، اِمص ) با کسی فخر کردن و نازش کردن در بزرگی . (غیاث ). مفاخرة. و رجوع به مفاخرة شود. || (اِمص ) فخریه و تفاخر و اظهار بزرگی و مناقبت در حسب و نسب و جز آن . (ناظم الاطباء). نازش . سرفرازی . سرافرازی . سربلندی . فخ...