کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سربلند پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سربلند
لغتنامه دهخدا
سربلند. [ س َ ب ُ ل َ ] (ص مرکب ) سرفراز و عالی مرتبه . (آنندراج ). مفتخر. سرفراز. مباهی : سربلندان چون به مخدومی رسندخادمی را خاک پست خود کنند. خاقانی .سربلندیم هست و تاج و سریرنبود هیچ سربلند حقیر. نظامی .گر به سمع تو دلپسندشودچون سریر تو سربلند شو...
-
جستوجو در متن
-
تتالع
لغتنامه دهخدا
تتالع. [ ت َ ل ُ ] (ع مص ) گردن ستیخ کردن و سربلند کردن در رفتار. (از قطر المحیط) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
سفیدرو
لغتنامه دهخدا
سفیدرو. [ س َ / س ِ ] (ص مرکب ) که چهره ٔ او سپید باشد. سپیدپوست . || زیبا. خوش صورت . || کنایه از سربلند. روسفید : سفیدروی ازل مصطفی است کز شرفش سیاه گشت به پیرانه سر سر دنیا.خاقانی .
-
سر افراشتن
لغتنامه دهخدا
سر افراشتن . [ س َ اَ ت َ ] (مص مرکب ) برتر شدن . بالاتر شدن : چو بگذشت از جهان ده چیز بگذاشت کز آن ده بر همه شاهان سر افراشت . نظامی . || سربلند بودن . نیک نام بودن : بود نام نیک و سر افراشتن ز ناخوانده مهمان نکو داشتن .اسدی .
-
عز
لغتنامه دهخدا
عز. [ ع َزْزَ ] (ع فعل ) کلمه ٔ فعل که بیشتر در دعا استعمال کنند، یعنی باجلال و مجلل و سربلند باد. (ناظم الاطباء).و این فعل در ترکیب بکار رود چون عز اسمه و عز نصره و عز و جل . رجوع به این ترکیبات در ردیف خود شود.
-
گردن افراز
لغتنامه دهخدا
گردن افراز. [ گ َ دَ اَ ] (نف مرکب ) متکبر. خودپسند : بازی کن و چابک و طرب سازمالیده سرین و گردن افراز. نظامی . || گردنکش : در این سودا که با شمشیر تیز است صلاح گردن افرازان گریز است . نظامی . || سربلند. نیرومند. قوی : شبان آنچنان گردن افراز گشت که آ...
-
سارو اصلانی
لغتنامه دهخدا
سارو اصلانی . [ اَ ] (حامص مرکب ) سارو اصلان بودن . آن لقب را داشتن ، بدان مخاطب بودن : امیر گونه خان در ازاء مردانگیها به خطاب سارو اصلانی معزز گشت . (عالم آرا چ امیرکبیر ج 2 ص 910). بلقب سارو اصلانی معزز و سربلند گشت . (همان کتاب ص 1041).
-
سرافراز شدن
لغتنامه دهخدا
سرافراز شدن . [ س َ اَ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) سربلند شدن . مفتخر گشتن : گرفت آنگهی پادشاهی طورگ سرافراز شد بر شهان سترگ . فردوسی .آنکه نگونسار شد مباد سرافرازوآنکه سرافرازشد مباد نگونسار. سوزنی .هم در کنار عرش سرافراز میشوندهم در میان بحر نگونسار میروند...
-
شأم
لغتنامه دهخدا
شأم . [ ش َءْ م ْ ] (ع مص ) بدفالی آوردن کسی بر قوم خود و با «علی » نیز متعدی شود چون ؛ شأم علی قومه و شئم علیهم (مجهول )؛ بدفال گردید بر قوم خود و بدفال گردید بر ایشان . (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). || سربلند راه رفتن . (از اقرب الموارد).
-
عماد خوئی
لغتنامه دهخدا
عماد خوئی . [ ع ِ دِ خ ُ ] (اِخ ) وی ظاهراً وزیر عزالدین مسعودبن نورالدین ارسلان بود و نظامی گنجوی در «شرفنامه ٔ» خود وی را مدح کرده و نظام الملک ثانی خوانده است . از آن جمله است در این بیت :عماد خوی آن خواجه ٔ ارجمندکه شد قدر قائل بدو سربلند.(از فهر...
-
مباهی
لغتنامه دهخدا
مباهی . [ م ُ ] (ع ص ) مباهات کننده و فخرکننده و نازکننده .(ناظم الاطباء). فخرکننده و نازنماینده . (آنندراج ). نازکننده و فخرکننده . مفتخر. سربلند. سرفراز. سرافراز. نازنده . فاخر. بالنده . آنکه تفاخر کند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || مغرور و خودست...
-
فیروزمند
لغتنامه دهخدا
فیروزمند. [ م َ ] (ص مرکب ) فیروز. پیروز. پیروزمند. (یادداشت مؤلف ). در این کلمه لفظ «مند» زاید است ، و بعضی محققان نوشته اند که زاید نیست و الحاق پساوند مزبورافاده ٔ معنی مصدری می کند و فیروزمند به معنی فیروزی است . (از انجمن آرا). اما در هیچ یک از...
-
گردن افراخته
لغتنامه دهخدا
گردن افراخته . [ گ َ دَ اَ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) گردن کشیده . سربلند : بر قیصر آمد سپه تاخته به پیروزی و گردن افراخته .فردوسی .چون گردنت افراخته وآن عاجز مسکین بنهاده ز اندوه ، زنخ بر سر زانوش . ناصرخسرو. || به مجاز، بالیده . نموکرده . رشدکرده : ک...
-
مثلث نشان
لغتنامه دهخدا
مثلث نشان . [ م ُ ث َل ْ ل َ ن ِ ] (نف مرکب ) دیگران را به ادب پیش خود مثلث نشاننده یعنی دوزانو نشاننده و ظاهر است که در حالت دو زانو نشستن شکل مثلث ظاهر می شود. (غیاث ) (آنندراج ) : چو سیاره ٔ مشتری سربلندنظرهای او یک بیک سودمندبه تربیع و تثلیث گوهر...