کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سربالا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سربالا
لغتنامه دهخدا
سربالا. [ س َ ] (اِخ ) دهی است از بخش کدکن شهرستان تربت حیدریه . دارای 927تن سکنه است . آب آن از قنات تأمین می شود. محصول آن غلات و بنشن است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
-
سربالا
لغتنامه دهخدا
سربالا. [ س َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) بطرف بالا. بسوی بالا. || فراز، مقابل نشیب و سرازیر و سرپائین . || کوه . (آنندراج ).
-
جستوجو در متن
-
سرابالا
لغتنامه دهخدا
سرابالا. [ س َ ] (ص مرکب ) مقابل واژون .(آنندراج ). فراز. مقابل سرازیر. سربالا : ره تعریف بختش طی کنم چون سرابالاست این ره تا بگردون . میریحیی شیرازی (از آنندراج ).رجوع به سربالا شود.
-
کرکری
لغتنامه دهخدا
کرکری . [ ک ُ ک ُ ] (اِ)جواب نامساعد و سربالا. رجوع به کرکری خواندن شود.
-
سراپائین
لغتنامه دهخدا
سراپائین . [ س َ ] (ص مرکب ) سرپائین . مقابل سرابالا و سربالا. رجوع به سرپائین شود.
-
سرپائین
لغتنامه دهخدا
سرپائین . [ س َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) نشیب . مقابل سربالا و فراز.
-
کرکری خواندن
لغتنامه دهخدا
کرکری خواندن . [ ک ُ ک ُ خوا / خا دَ ] (مص مرکب ) جواب نامساعد به کسی دادن . (فرهنگ فارسی معین ). پاسخ سربالا دادن به کسی .
-
سراشیب
لغتنامه دهخدا
سراشیب . [ س َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) نشیب گاه و پستی . (آنندراج ). سرازیری . مقابل سربالا : ترا نفس رعنا چو سرکش ستوردوان میبرد تا سراشیب گور.سعدی .
-
ثنایا
لغتنامه دهخدا
ثنایا. [ ث َ ] (ع اِ) ج ِ ثَنیة. پشته ها. راههای سربالا در کوه که دشوار باشد؛ فلان طلاّع الثنایا؛ اذا کان سامیاً لمعالی الامور. || چهار دندان پیشین دو از فوق و دو از تحت . || شهیدانی که استثنا کرد ایشان را خدای تعالی از صعقه . حیث قال : و نفخ فی الصو...
-
چناره
لغتنامه دهخدا
چناره . [ چ ِ رَ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: نام یکی از جویهای سرابی تویسرکان و محلی از اراضی مرغوب سرابی است که درکنار رود «کزندر» واقع شده است . از این محل چون هزار قدم سربالا روند در بالای تپه به مزار امامزاده ای رسند که به امامزاده اسماعیل...
-
کمرکش
لغتنامه دهخدا
کمرکش . [ ک َ م َ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) مرد شجاع و دلیر و دلاور و بهادر و پهلوان باشد. (برهان ). کنایه از مرد شجاع و دلاور و بهادر و پهلوان . (آنندراج ). پهلوان و مرد شجاع و دلیر و بهادر. (ناظم الاطباء) : کمرکشان سپه را جداجدا امروزکمر برهنه به منزل...
-
لبید
لغتنامه دهخدا
لبید. [ ل َ ] (اِخ ) ابن ربیعةبن عامربن مالک بن جعفربن کلاب بن ربیعةبن عامربن صعصعة. یکی از شعراء مخضرمین ، از قبیله ٔ قیس و از اشراف شاعران . او صاحب چهارمین معلقه از معلقات سبع است که بدین بیت آغاز میشود:عفت الدیار محلها و مقامهابمنی تأبد غولها و ...
-
کشور
لغتنامه دهخدا
کشور. [ ک ِش ْ وَ ] (اِ) ترجمه ٔ اقلیم است که یک حصه از هفت حصه ٔ ربع مسکون باشد چنانکه گویند کشور اول و کشور دوم یعنی اقلیم اول و اقلیم دوم و هر کشوری به کوکبی تعلق دارد: کشور اول که اقلیم اول باشد به زحل و آن هندوستان است . دوم به مشتری و آن چین و ...
-
جامع دمشق
لغتنامه دهخدا
جامع دمشق .[ م ِ ع ِ دِ م َ ] (اِخ ) مسجد معروف دمشق که ولیدبن عبدالملک بن مروان خلیفه ٔ اموی آن را بنا کرد. بروایتی بسال 87 و بروایت دیگر بسال 88 هَ .ق . بناء آن را آغاز کرد. این مسجد را جامع اموی نیز گویند و بزرگترین و با عظمت ترین مساجد ممالک اسلا...