کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سراچه گل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
سراچه ٔ آدرنگ
لغتنامه دهخدا
سراچه ٔ آدرنگ . [ س َ چ َ / چ ِ ی ِ دَ رَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) به معنی سرای سپنج که کنایه از دنیا باشد. (برهان ) (آنندراج ). سرای خاک و سرای ششدر از مترادفات آن است . (آنندراج ).
-
سراچه ٔ ضرب
لغتنامه دهخدا
سراچه ٔ ضرب . [ س َ چ َ / چ ِ ی ِ ض َ ] (ترکیب اضافی ، اِمرکب ) دارالضرب را گویند که ضرابخانه باشد. (برهان ). جایی که طلا و نقره را مسکوک گردانند. (آنندراج ).
-
سنگ سراچه
لغتنامه دهخدا
سنگ سراچه . [ س َ گ ِس َ چ َ / چ ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سنگ خانه چرا که سراچه تصغیر سرا باشد. (آنندراج ) (غیاث ) : سنگ سراچه ٔ دل را به آب دیده می سفتم . (گلستان ).
-
جستوجو در متن
-
مجازی
لغتنامه دهخدا
مجازی . [ م َ ] (ص نسبی ) منسوب به مجاز یعنی غیر حقیقی . (غیاث ) (آنندراج ). مأخوذ از تازی ، ضد حقیقی . (ناظم الاطباء). مقابل حقیقی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : آنچ آید از او ناید از دگر کس کی کار حقیقت بود مجازی . مسعودسعد.گل و مل ترا خادمانند، ...
-
فردوس
لغتنامه دهخدا
فردوس . [ ف ِ دَ ] (معرب ، اِ) بهترین جای در بهشت . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). بهشت . ج ، فَرادیس . (منتهی الارب ). بهشت را گویند. (برهان ). دکتر معین در تعلیقات بر این کلمه نویسد: معرب از ایرانی . در اوستا دو بار به کلمه ٔ پایری دئزه برمیخو...
-
ارغوان
لغتنامه دهخدا
ارغوان . [ اَ غ َ ] (اِ) درختی باشد بغایت سرخ و رنگین ، طبیعت آن سرد و خشک است ، اگر از بهار آن شربتی سازند و بخورند رفع خمار کند و چوب آنرا بسوزانند بر ابرو مالند موی برویاند و سیاه برآید و معرّب آن ارجوان است . (برهان ). درختی است که شاخهای باریک د...
-
آوا
لغتنامه دهخدا
آوا. (اِ) مخفف آواز . آواز. بانگ . ندا. آوازه . صوت . (صراح ). آوای . ازمل : ای بلبل خوش آوا آوا ده ای ساقی آن قدح رابا ما ده . رودکی .هزارآوا به بستان در کند اکنون هزارآوا. رودکی .دمنه را گفتا که تا این بانگ چیست با نهیب و سهم این آوای کیست دمنه گفت...
-
برگشادن
لغتنامه دهخدا
برگشادن . [ ب َ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) گشودن . گشادن . باز کردن . رجوع به گشادن شود : چو آمد بر کاخ کاوس شاه خروش آمد و برگشادند راه . فردوسی .چو بر تخت بنشست پیروز و شاددر گنجهای کهن برگشاد. فردوسی .نخست از جهان آفرین کرد یاددر دانش و داد را برگشاد. فر...
-
صحن
لغتنامه دهخدا
صحن . [ ص َ ] (ع اِ)میان سرای و ساحت آن . قَرعاء. (منتهی الارب ). میان سرای . (مهذب الاسماء). صحن خانه . صحن سرای . باعة الدّار. (منتهی الارب ). ساحت دار. ج ، صُحون : صفه سخت و بلند و پهناور خرد بالا مشرف بر باغ و در پیش حوض بزرگ و صحنی فراخ . (تاریخ...
-
شهرآشوب
لغتنامه دهخدا
شهرآشوب . [ ش َ ] (نف مرکب ) آشوبنده ٔ شهر. (یادداشت مؤلف ) (ناظم الاطباء). که شهر را به آشوب و فتنه و فساد کشد. || کسی که در حسن و جمال ، فتنه ٔ شهری باشد. کسی که از حسن یا فساد خود نظم شهری را بر هم زند. (فرهنگ نظام ). کسی که در حسن و جمال ، فتنه ...
-
گشادن
لغتنامه دهخدا
گشادن . [ گ ُ دَ] (مص ) پهلوی ویشاتن ، سانسکریت وی -سا (آزاد کردن ،باز کردن ). در پهلوی ویشات ، ظاهراً از وی -شا ، سانسکریت وی + شا (باز کردن ،آزاد کردن ) (= های اوستایی + وی ، کردی وشین (جدا شدن [ میوه از درخت ] افتادن و ریختن [ مو از بدن ])دزفولی و...
-
اثیر
لغتنامه دهخدا
اثیر. [اَ ] (اِخ ) اومانی . اثیرالدین . دولتشاه در تذکره ص 172 آرد: او مردی خوش طبع و فاضل بوده و دیوان او مشهور است و در علم شاگرد خواجه نصیرالدین طوسی بود و اصل او از همدان است . اشعار عربی بسیار دارد و سخن رادانشمندانه میگوید. و هدایت در مجمع الفص...
-
زمین
لغتنامه دهخدا
زمین . [ زَ ] (اِ) ترجمه ٔ ارض ، در زمی گذشت . (آنندراج ). بمعنی معروف است و این مرکب است به لفظ «زم » که بمعنی سردی است و «یا نون » نسبت ، چنانکه در سیمین و زرین . چون جوهر ارض سرد است ، لهذا به این اسم مسمی گردید. گاهی نون حذف کرده زمی هم گویند. (غ...
-
حافظ شیرازی
لغتنامه دهخدا
حافظ شیرازی . [ ف ِ ظِ ] (اِخ ) خواجه شمس الدین محمد. جامع دیوان حافظ که عموماً او را محمد گلندام میدانند بر دیوان حافظ مقدمه ای نوشته و به مناسبت قدمت این سند عیناً در اینجا نقل میشود :حمد بی حد و ثنای بی عد و سپاس بی قیاس خداوندی را که جمع دیوان حا...