کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سراشیب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سراشیب
لغتنامه دهخدا
سراشیب . [ س َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) نشیب گاه و پستی . (آنندراج ). سرازیری . مقابل سربالا : ترا نفس رعنا چو سرکش ستوردوان میبرد تا سراشیب گور.سعدی .
-
جستوجو در متن
-
فرودی
لغتنامه دهخدا
فرودی . [ ف ُ ] (حامص ) سراشیب بودن . سرازیری : و به یک سو از آن میل نکند سراشیب از بهر فرودی . (التفهیم ).- فرودی مایه .رجوع به مدخل فرودی مایه شود.
-
نشیو
لغتنامه دهخدا
نشیو. [ ن ِ وْ ] (اِ) نشیب . فرود. سرازیر. سراشیب . (ناظم الاطباء).
-
آگون
لغتنامه دهخدا
آگون . (ص ) بر وزن و معنی وارون یعنی نگون باشد، چه سراگون سرنگون را گویند. (برهان ). واژون . واژگون . سرنگون . معلق . || سراشیب . و ظاهراً این کلمه جز در حال ترکیب مستعمل نیست .
-
کرمایر
لغتنامه دهخدا
کرمایر. [ ک ِ رِ ی ِ ] (فرانسوی ، اِ) ریل (راه آهن ) که در روی آن چرخ دندانه دار لوکوموتیو حرکت می کند. این نوع ریل در راههای بسیار سراشیب به کار می رود. (فرهنگ فارسی معین ).
-
سرشیب
لغتنامه دهخدا
سرشیب . [ س َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) سرنگون . (غیاث ) (آنندراج ). || مخفف سراشیب : ترا نفس رعنا چو سرکش ستوردوان میبرد تا به سرشیب گور.سعدی .
-
زحلوط
لغتنامه دهخدا
زحلوط. [ زُ] (ع ص ) مرد پست و فرومایه . عامه گویند: تزحلط؛ یعنی بدون اختیار در سراشیب فرود آمد. (از محیط المحیط). مرد ناکس و فرومایه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة) (از جمهره ٔ ابن درید ج 3 ص 379).
-
زحلیطة
لغتنامه دهخدا
زحلیطة. [زِ ل َ طَ ] (ع ص ، اِ) (در تداول عامه ) مرد ناکس و فرومایه را گویند. صحیح آن زحلوط است . (از محیط المحیط). رجوع به دزی ج 1 ص 582 شود. || تپه ٔ بلند سراشیب . (از دزی ج 1 ص 482) (از محیط المحیط).
-
زحلیف
لغتنامه دهخدا
زحلیف . [ زَ ] (ع اِ) جای لغزیدن کودکان در سراشیبی یا هر مکان سراشیب و لغزان . زحلوفه و زحلوف نیز گویند. ج ، زحالف ، زحالیف . (از متن اللغه ). || جای نرم و لغزان . مکان زلق . زحلوفه و زحلوف نیز گویند. ج ، زحالف ، زحالیف . (از متن اللغة). مزلقه . لغزش...
-
تنده
لغتنامه دهخدا
تنده . [ ت ُ دَ / دِ ] (اِ) چیزی باشد که مانند غنچه مرتبه ٔ اول از درخت سر زند و بعد از آن برگ از میان آن برآید. (برهان ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ) (از فرهنگ رشیدی ) (از فرهنگ جهانگیری ). غنچه که از او برگ بیرون آید. (شرفنامه ٔ منیری ). غنچه و چیز...
-
زینه
لغتنامه دهخدا
زینه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ) نردبان . (غیاث ) (آنندراج ). پله و پایه و پلکان و نردبان . (ناظم الاطباء). مشهدی ، پله . پلکان . (فرهنگ فارسی معین ). پله . پایه . درجه . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). فرهنگستان ایران این کلمه را معادل درجه گرفته است . رجوع به ...
-
شرشره
لغتنامه دهخدا
شرشره . [ ش ُ ش ُ رَ / رِ ] (اِ) آب شرشر. آب شرشره . آبشار کوچک و کم آب یا جایی است که رشته ٔ باریکی از آب از فاصله ٔ نسبةً زیاد به پایین ریزد خواه در هنگام ریزش از روی سنگ و بستری سراشیب و تقریباًعمودی سرازیر شود، یا این فاصله را در میان فضا طی کند....
-
اسکیا
لغتنامه دهخدا
اسکیا. [ اِ ] (اِخ ) یکی از جزائر هبرید در جهت شمال غربی اسکاتلند در 56 درجه و 57 دقیقه و 38 ثانیه ٔ عرض شمالی و 8 درجه و 13 دقیقه و 9 ثانیه ٔ طول غربی . طول آن به 65هزار و عرض به 35 هزار گزبالغ می گردد. سواحل آن سنگلاخ و سراشیب است . لنگرگاهی زیبا و...
-
زحلوفة
لغتنامه دهخدا
زحلوفة. [ زُ ف َ ] (ع اِ) جای لغزان از بالا به نشیب که کودکان بر آن بلغزند. یا جای نشیب تابان . (منتهی الارب ). آثار لغزیدن کودکان از بالای تپه به نشیب یا سراشیبی بسیار صاف . (از محیط المحیط). جای لغزان سراشیب که کودکان بر کناره ٔ دریا سازند و از بلن...