کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سرازیر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سرازیر
لغتنامه دهخدا
سرازیر. [ س َ ] (ص مرکب ) مقابل سرابالا. (آنندراج ). || واژگونه . باژگون : خودنمایی نتوان کرد به روشن گهران رفته از سرو سهی عکس سرازیر در آب . معز فطرت (از آنندراج ).ز زوری که دارد بکشتی شتاب سرازیر بنمود عکسش در آب .محمدطاهر وحید (از آنندراج ).
-
جستوجو در متن
-
نشیو
لغتنامه دهخدا
نشیو. [ ن ِ وْ ] (اِ) نشیب . فرود. سرازیر. سراشیب . (ناظم الاطباء).
-
اندربای
لغتنامه دهخدا
اندربای . [ اَ دَ ] (ص مرکب ) آویخته و معلق . (انجمن آرا)(آنندراج ). نگون و سرازیر و آویخته . (برهان قاطع). آویخته . معلق . سرنگون . سرازیر. (فرهنگ فارسی معین ) (از ناظم الاطباء). اندروای . و رجوع به اندروای شود.
-
عرم
لغتنامه دهخدا
عرم . [ ع َ رِ ] (اِخ ) وادیی است که از ینبع سرازیر می گردد و نام آن در شعر کثیر آمده است . و گویند آن نام کوهی است . (از معجم البلدان ).
-
عباثر
لغتنامه دهخدا
عباثر. [ ع َ ث ِ ] (اِخ ) نقبی است که سرازیر میشود از جبل جهینه که هر کس از اضم به ینبع برود باید از آن عبور کند. (از معجم البلدان ).
-
دوچله
لغتنامه دهخدا
دوچله . [ دُ چ َل ْ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ) سقفی که از دوطرف سرازیر باشد. (ناظم الاطباء).
-
سربالا
لغتنامه دهخدا
سربالا. [ س َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) بطرف بالا. بسوی بالا. || فراز، مقابل نشیب و سرازیر و سرپائین . || کوه . (آنندراج ).
-
فیق
لغتنامه دهخدا
فیق . (اِخ ) شهری است به شام میان دمشق طبریه و عقبه ٔ داود که به غور اردن سرازیر میشود. (معجم البلدان ).
-
مرفض
لغتنامه دهخدا
مرفض .[ م َ ف ِ ] (ع اِ) آن قسمت از وادی و دره که سیل بسمت آن سرازیر میگردد. ج ، مَرافض . (از اقرب الموارد).
-
برافرود
لغتنامه دهخدا
برافرود. [ ب َ اَ ] (ص مرکب ) زیر و بالا. بر و فرود.زیر و رو. || سرازیر. (آنندراج ). || درهم و برهم و مخلوط. (ناظم الاطباء). مختلف .
-
هوتة
لغتنامه دهخدا
هوتة. [ ت َ / هََ ت َ ] (ع اِ) زمین نشیب . ج ، هُوَت . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || راه سرازیر بسوی آب . (اقرب الموارد).
-
درء
لغتنامه دهخدا
درء. [ دُرْءْ ] (ع اِ) گویند: جاء السیل دُرْءً؛ یعنی سیل از جایی ناشناخته و یا از شهری دوردست سرازیر شد. (از اقرب الموارد). و رجوع به دَرء شود.
-
راجل
لغتنامه دهخدا
راجل . [ ج ِ ] (اِخ ) نام یک رودباری است در نجد و گفته شده است که حره راجل بین سرّو مشارف حوران است و راجل رودباری است که از حره راجل سرازیر و در سر دفع میگردد. (از معجم البلدان ).
-
سرابالا
لغتنامه دهخدا
سرابالا. [ س َ ] (ص مرکب ) مقابل واژون .(آنندراج ). فراز. مقابل سرازیر. سربالا : ره تعریف بختش طی کنم چون سرابالاست این ره تا بگردون . میریحیی شیرازی (از آنندراج ).رجوع به سربالا شود.