کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سرابستان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سرابستان
لغتنامه دهخدا
سرابستان . [ س َ ب ُ ] (اِ مرکب ) خانه ای که باغ داشته باشد. (آنندراج ). بعربی حدیقه یعنی باغی که گرد آن دیوار کشند. (مجموعه ٔ مترادفات ص 134) : از عبیر و عنبر و از مشک و لاد و داربوی در سرابستان ما اندر خزان میدار بند. کسایی .بالاء قرمیسین جایها ساخ...
-
جستوجو در متن
-
دل برگشادن
لغتنامه دهخدا
دل برگشادن . [ دِ ب َ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) دل گشادن . دلشاد و مسرور شدن : سرابستان درین موسم چه بندی درم بگشای تا دل برگشاید.سعدی .
-
سرابوستان
لغتنامه دهخدا
سرابوستان . [ س َ ] (اِ مرکب ) مقلوب بستان (بوستان )سرا : یکی حجره خاص از پی دوستان در حجره اندر سرابوستان . سعدی .رجوع به سرابستان شود.
-
بستان سرا
لغتنامه دهخدا
بستان سرا. [ ب ُ س َ ] (اِ مرکب ) بوستان سرا. بستان سرای . خانه و سرایی که در بستان ساخته شده . ممکن است لفظ مذکور قلب سرابستان و به معنی باغچه و صحن خانه باشد. (فرهنگ نظام ) : بلبل بستان سرا صبح نشان میدهدوزدر ایوان بخاست بانگ خروسان بام . سعدی (طیب...
-
شکرگفتار
لغتنامه دهخدا
شکرگفتار. [ ش َ ک َ گ ُ ] (ص مرکب ) شیرین زبان و شیرین سخن .(ناظم الاطباء). شیرین گفتار. (آنندراج ) : آنان که پریروی و شکرگفتارندحیف است که روی خوب پنهان دارند. سعدی .مگر طوبی برآمد در سرابستان جان من که بر هر شعبه ای مرغی شکرگفتار می بینم . سعدی .سع...
-
بستان سرای
لغتنامه دهخدا
بستان سرای . [ ب ُ س َ ] (اِ مرکب ) بوستانسرا. بستان سرا. باغی که در صحن خانه سازند. (از سراج اللغات ) (غیاث ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). بوستان سرای و سرابستان و سرابوستان ، خانه ای که باغ داشته باشد. (آنندراج ). رجوع به شعوری ج 1 ورق 211 ش...
-
طنبی
لغتنامه دهخدا
طنبی . [ طَ ن َ / طِ ن َ ] (اِ) طنابی . ایوانی که توی ایوان کلان باشد. (آنندراج ). بادغر. (صحاح الفرس ). بادغرد. (صحاح الفرس ) : به نیم جو نخرم طاق خانقاه و رباطمرا که مصطبه ایوان و پای خم طنبیست . حافظ (دیوان چ قزوینی ص 45).ز اطلس فلکم پرده ٔ در طنب...
-
شعبه
لغتنامه دهخدا
شعبه .[ ش ُ ب َ / ب ِ ] (ع اِ) شعبة. شاخه . (ناظم الاطباء). شاخه ٔ درخت . شاخ درخت . (یادداشت مؤلف ) : این سید شعله ای بود از نور نبوت و شعبه ای از دوحه ٔرسالت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 247). مگر طوبی برآمد در سرابستان جان من که بر هر شعبه ای مرغی شک...
-
بستان
لغتنامه دهخدا
بستان . [ ب ُ ] (اِ) گلزار و گلستان را گویند و مخفف بوستان هم هست . (برهان ). بالضم معرب بوستان (از منتخب )در سراج اللغات نوشته که : لفظ فارسی است مرکب از کلمه ٔ بست بالضم که بمعنی گلزار و جاییکه میوه ٔ خوشبو در آن باشد و الف و نون زائد مثل شاد و شاد...
-
لاد
لغتنامه دهخدا
لاد. (اِ) دیوار از گل برآورده . دیوار. چینه . چینه ٔ دیوار. (تفلیسی ). دیواری باشد که از گل بر هم نهاده بود و گویند به چینه برآورده است و به لاد کرده . (لغت نامه ٔ اسدی ). دیوار باشد چه سرلاد سر دیوار و بن لاد بن دیوار را گویند. (برهان ). لاد دیوار ا...
-
حاجی علیقلیخان کازرونی
لغتنامه دهخدا
حاجی علیقلیخان کازرونی . [ ع َ ق ُ ن ِ زِ] (اِخ ) از بزرگان مردم فارس است . وی در مائه ٔ 12، و اوائل مائه ٔ 13 هَ . ق . یعنی در زمان کریمخان زند و جانشینان او میزیست و کارهای بزرگی را عهده دار بود. ابوالحسن گلستانه در مجمل التواریخ گوید: «بالجمله چون...
-
ابوالفضل
لغتنامه دهخدا
ابوالفضل . [ اَ بُل ْ ف َ ] (اِخ ) ناگری . شیخ ابوالفضل بن شیخ مبارک بن شیخ خضر از رجال دولت هندوستان و علمای آنجا در عهد اکبرشاه بابری (957 - 1011 هَ . ق .). اجداد او از مردم یمن (و شاید از ابناء) بودند. شیخ خضر جدّ وی به هندوستان آمده شیخ مبارک در ...