کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سرآخور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سرآخور
لغتنامه دهخدا
سرآخور. [ س َ خُرْ ] (اِ مرکب ) رجوع به سرآخر شود. || میرآخور و رئیس اصطبل . (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
سلاخور
لغتنامه دهخدا
سلاخور. [ س َ خوَرْ / خُرْ ] (اِ مرکب ) سرآخور.
-
سردوال
لغتنامه دهخدا
سردوال . [ س َ دَ ](اِ مرکب ) لجام و سرآخور و افسار. (ناظم الاطباء).
-
سردوز
لغتنامه دهخدا
سردوز. [ س َ ] (اِ مرکب ) نوعی از افساره و سرآخور. (ناظم الاطباء).
-
سلاخوری
لغتنامه دهخدا
سلاخوری . [ س َ خوَ / خ ُ ] (اِ مرکب ) مرکب از سل (سر) + آخور + ی است که سرآخور باشد. و به معنی امیر آخور و میراخور و رئیس سرطویله باشد. (دزی ج 1 ص 670).
-
سرآخر
لغتنامه دهخدا
سرآخر. [ س َ خ ُ ] (اِ مرکب ) اسب سر طویله یعنی اسبی که بر سر همه ٔ اسبان مقدم بندند. و با واو معدوله هم آمده است که سرآخور باشد. (برهان ) (آنندراج ) (جهانگیری ) : طویله زدند آخُر انگیختندبسرآخران بر علف ریختند.نظامی (از آنندراج ).