کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سد ساختن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
ده سد
لغتنامه دهخدا
ده سد. [ دِه ْ س َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان شراء بالا بخش وفس شهرستان اراک . واقعدر 64هزارگزی جنوب کمجان . دارای 576 تن سکنه است . آب آن از رودخانه ٔ شراء تأمین می شود. از طریق پل دو آب اتومبیل می رود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
-
سد الوند
لغتنامه دهخدا
سد الوند. [ س َدْ دِ اَل ْ وَ ] (اِخ ) رجوع به سد شود.
-
سد انوشیروان
لغتنامه دهخدا
سد انوشیروان . [ س َدْ دِ اَ شیرْ ] (اِخ ) از جمله قلاع محکمی است که در زمان انوشیروان عادل (531 - 578 م .) ساخته شده که دشت گرگان را در مقابل حملات تورانیان و ازبکها و ترکمانان حفظ کنند. (ترجمه ٔ سفرنامه ٔ مازندران و استراباد رابینو ص 34). این سد را...
-
سد بمپور
لغتنامه دهخدا
سد بمپور. [ س َدْ دِ ب َ ] (اِخ ) رجوع به سد شود.
-
سد خیرآباد
لغتنامه دهخدا
سد خیرآباد. [ س َدْ دِ خ ِ ] (اِخ ) رجوع به سد شود.
-
سد دز
لغتنامه دهخدا
سد دز. [ س َدْ دِ دِ ] (اِخ ) رجوع به سد شود.
-
سد زهک
لغتنامه دهخدا
سد زهک . [ س َدْ دِ زَ هََ ] (اِخ ) رجوع به سد شود.
-
سد سفیدرود
لغتنامه دهخدا
سد سفیدرود. [ س َدْ دِ س َ / س ِ ] (اِخ ) رجوع به سد شود.
-
سد سکندر
لغتنامه دهخدا
سد سکندر. [ س َدْ دِس ِ ک َ دَ ] (اِخ ) بمعنی سد اسکندر است : هنگام خیر سست چو نال خزانیندهنگام شر سخت چو سد سکندرند. ناصرخسرو.که سد سکندر نه بدین حدود است و هم از آهن و ارزیز است . (مجمل التواریخ و القصص ص 76).از حشمت تو بی ربض و خندق و سلاح سد سکند...
-
سد قناة
لغتنامه دهخدا
سد قناة. [ س ُدْ دُ ق َ ] (اِخ ) بندی است که عبداﷲبن عمروبن عثمان آن را بسته . (منتهی الارب ).
-
سد قناة
لغتنامه دهخدا
سد قناة. [ س ُدْ دُ ق َ ] (اِخ ) نام وادیی است در نزدیکی مدینة که آبش به شعیبه می ریزد. (از معجم البلدان ). وادیی است که در وادی شعیبة میریزد. (منتهی الارب ).
-
سد کرج
لغتنامه دهخدا
سد کرج . [ س َدْ دِ ک َ رَ ] (اِخ ) رجوع به سد شود.
-
سد کرخه
لغتنامه دهخدا
سد کرخه . [ س َدْ دِ ک َ خ َ ] (اِخ ) رجوع به سد شود.
-
سد کردن
لغتنامه دهخدا
سد کردن . [ س َک َ دَ ] (مص مرکب ) بستن و استوار کردن : از چه کنی سد در داد و ستدفایده در داد و ستد میرسد. ایرج میرزا.رجوع به سد شود.
-
سد کوهرنگ
لغتنامه دهخدا
سد کوهرنگ . [ س َدْ دِ رَ ] (اِخ ) رجوع به سد شود.