کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سدوس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سدوس
لغتنامه دهخدا
سدوس . [ س َ ] (اِخ ) ابن عمر غسانی ، برادر شرحبیل والی شام که با پنجاه نفر بکمک برادر خود رفت ولی به دست لشکر اسلام کشته شد. (از حبیب السیر چ تهران ج 1 ص 382). و رجوع به امتاع الاسماع ص 347 شود.
-
سدوس
لغتنامه دهخدا
سدوس . [ س َ ] (اِخ ) ابن ذهل بن تغلبه . جد جاهلی است . فرزندانش بطنی از طایفه ٔ شیبان از عدنانیه اند. (اعلام زرکلی ج 1 ص 359). در منتهی الارب بطنی از ربیعه آمده است . (منتهی الارب ).
-
سدوس
لغتنامه دهخدا
سدوس . [ س َ ] (اِخ ) شعبه ای از قبیله ٔ حنیکه منشعب از بنی اشعر. (تاریخ قم ص 283).
-
سدوس
لغتنامه دهخدا
سدوس . [ س َ ] (ع اِ) نیله است که عصاره ٔ نیل باشد، و آن چیزی است که بدان چیزها رنگ کنند. (برهان ). نیلج است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). نیل و نیله . || چادر سبز. (آنندراج ) (منتهی الارب ). || طیلسان . (مهذب الاسماء).
-
سدوس
لغتنامه دهخدا
سدوس . [ س ُ ] (اِخ ) ابن اصمع. جدی جاهلی است . فرزندانش بطنی از قبیله ٔ طی طایفه ٔ قحطانیه اند. (اعلام زرکلی ج 1 ص 359).
-
واژههای مشابه
-
قریة بنی سدوس
لغتنامه دهخدا
قریة بنی سدوس . [ ق َرْ ی َ ت ُ ب َ س َ ] (اِخ ) نام دهی است . سکونی گوید: درآن منبر و قصری است که گویند سلیمان بن داود همه ٔ آن را از اول تا آخر با یک تکه ٔ سنگ بنا کرده است . این ده خرم ترین ده یمامه است و انار آن نامدار و مشهور است . و گاهی آن را ...
-
جستوجو در متن
-
ابومقدام
لغتنامه دهخدا
ابومقدام . [ اَ م ِ ] (اِخ ) اسماعیل بن سدوس . محدث است .
-
اسماعیل
لغتنامه دهخدا
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن سدوس مکنی به ابوالمقدام . محدث است .
-
ظالم
لغتنامه دهخدا
ظالم . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن دُنیر. نام پدر ماریه مادر عبداﷲ و مجاشع و سدوس پسران دارم بن مالک بن حنظله است .
-
سدوسی
لغتنامه دهخدا
سدوسی . [ س َ ] (ص نسبی ) نسبتی است مر سدوس را. (لباب الانساب ج 1 ص 537). انتساب قبایلی است . (الانساب سمعانی ).
-
جروء
لغتنامه دهخدا
جروء. [ ] (اِخ ) سدوسی . ابن منده از طریق محمدبن جابر از حفض بن مبارک از مردی از بنی سدوس روایت کند و این شخص را جروء خوانند. رجوع به الاصابة شود.
-
عمران ذهلی
لغتنامه دهخدا
عمران ذهلی . [ ع ِ ن ِ ذُ ] (اِخ ) ابن حطان بن ظبیان بن لوذان بن حرث بن سدوس سدوسی یا ذهلی ، مکنی به ابوشهاب . از تابعیان بود. رجوع به عمران سدوسی شود.
-
عمران
لغتنامه دهخدا
عمران . [ ع ِ ] (اِخ ) ابن حطان بن ظبیان بن لوذان بن حرث بن سدوس سدوسی یا ذهلی ، مکنی به ابوشهاب . از تابعیان بود. رجوع به عمران سدوسی شود.