کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سدانت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سدانت
لغتنامه دهخدا
سدانت . [س ِ ن َ ] (از ع ، اِ مص ) سدانة. رجوع به سدانة شود.
-
واژههای همآوا
-
سدانة
لغتنامه دهخدا
سدانة. [ س ِ ن َ ] (ع مص ) خدمت کردن کعبه را یا بتخانه را. (تاج المصادر بیهقی ) (آنندراج ) (منتهی الارب ) (المصادر زوزنی ). پرده داری . (دستوراللغة). || دربانی نمودن . (آنندراج ) (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
ابوغبشان
لغتنامه دهخدا
ابوغبشان . [ اَ غ َ ] (اِخ ) محترش بن خلیل از قبیله ٔ خزاعه . این مرد داستان و مثل گولی و غبن معامله و ندامت و پشیمانی است ، چه وقتی در مستی سدانت کعبه را که در عرب شرافتی بی عدیل است در مقابل خیکی شراب ، بقبیله ٔ قریش بفروخت .
-
پرده داری
لغتنامه دهخدا
پرده داری . [ پ َ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) سمت حاجب . سمت پرده دار. سدانت . حِجبه . حِجابت . حاجبی . || سِرنگاهداری . پرده پوشی . سِرپوشی . رازداری . سَتّاری . سِرنگهداری .
-
حجابت
لغتنامه دهخدا
حجابت . [ ح ِ ب َ ] (ع مص ) شغل حاجب . بوابی . خطه ٔ حاجب . مرتبتی از مراتب خدمتگزاران پادشاهی . پرده داری . سدانت . || دربانی . حجابت کعبه ؛ سدانت آن . قال افمن اهل الحجابة انت قال لا. (انساب سمعانی ورق 8). || بازداشتن . (دستور اللغة ادیب نطنزی ) (د...
-
راشد
لغتنامه دهخدا
راشد. [ ش ِ ] (اِخ ) سلمی . ابن عبدربه ، از بنی سلیم بود و سدانت این قبیله داشت و روزی دو روباه بر یک بت دویدند و آب تاختند و چون راشد این بدید، گفت :ارب ّ یبول ثعلبان برأسه لقد ذل ّ من بالت علیه الثعالب .و آن بت بشکست و آنگاه رو بقوم کرد و گفت : ای...
-
سدانیه
لغتنامه دهخدا
سدانیه . [ س َ ی َ ] (اِخ ) در حدود العالم و معجم البلدان نیامده ، ظاهراً مصحف «سِدانه » بمعنی خدمت کعبه یا بتخانه کردن است . (منتهی الارب ). و اجداد برامکه سدانت نوبهار بلخ داشته . رجوع کنید به اخبار برامکه به اهتمام عبدالعظیم قریب 1312 هَ . ش . تهر...
-
بنی هاشم
لغتنامه دهخدا
بنی هاشم . [ ب َ ش ِ ](اِخ ) پسران هاشم . یکی از طوایف عرب از فرزندان هاشم بن عبدمناف از قبیله ٔ قریش بود که در دوره ٔ قبل از ظهور اسلام در میان تازیان به نجابت و شرافت شهرت داشت . افراد این طایفه غالباً پرده داری (سدانت ) خانه ٔ کعبه را که آن زمان ب...
-
رفادة
لغتنامه دهخدا
رفادة. [ رِ دَ ] (ع اِ) یا رِفادت . رفاده . بالشی که زیر زین ستور نهند تا برآید. (یادداشت مؤلف ). قوم زین و پالان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). آورم مانندی که در زیر زین و پالان نهند. (ناظم الاطباء). دعامه ٔ زین و پالان و جز آن . (از اقرب الموارد). |...
-
پلوتارخس
لغتنامه دهخدا
پلوتارخس . [ پْلو / پ ِ خ ُ ] (اِخ ) فلوطرخس پلوتارک . مورخ یونانی که تقریباً بین 50 تا 120م . می زیست . او علوم وقت را در آتن بیاموخت و پیرو فلسفه ٔ افلاطون گردید. بعد به مسافرتها پرداخته به ایطالیا رفت و طرف توجه رومیها شد. مدتی هم در مصر اقامت داش...
-
حجاز
لغتنامه دهخدا
حجاز. [ ح ِ ] (اِخ ) سرزمین معروف . مکة و مدینة و طائف و روستاهای آنها. و از آنروی بدین ناحیت حجاز گویند که حاجز و فاصل و حائل است میان نجد و تهامة یا بین نجد و سراة اولاَِنّها اُحتجزت بالحرار الخمس : ِحرّةُ بنی ُسلیم و راقم و لیلی و شوران والنار. (م...