کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سداد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سداد
لغتنامه دهخدا
سداد. [ س َ ] (ع مص ) راست شدن . (ترجمان القرآن ) (تاج المصادر بیهقی ). راست شدن قول . (المصادر زوزنی ). راست و درست شدن . (غیاث ) (از اقرب الموارد). راستی و درستی در کردار و گفتار. (غیاث ) (منتهی الارب ). راستی . (مهذب الاسماء) (ربنجنی ). محکمی . اس...
-
سداد
لغتنامه دهخدا
سداد. [ س َ] (اِخ ) ابن سبیعی بن سعید. محدثست . (منتهی الارب ).
-
سداد
لغتنامه دهخدا
سداد. [ س ِ ] (ع اِ) سربند شیشه . (منتهی الارب ). آنچه بدان چیزی استوار کنند. (دهار). آنچه سر شیشه بدان سخت کنند. (مهذب الاسماء).- سداد الثغر ؛ بند کردن راه درآمد دشمن .(منتهی الارب ).- سداد من عوز و سداد من عیش ؛ چیزی که بدان حاجت و فقر بند گردد. (...
-
سداد
لغتنامه دهخدا
سداد. [ س ِ] (اِخ ) ابن رشید جعفری . محدث است . (منتهی الارب ).
-
سداد
لغتنامه دهخدا
سداد. [ س ُ ] (ع اِ) مرضی است که به آن منفذ بینی و سینه بسته شود. (آنندراج ) (غیاث ). گرفتگی بینی . (مهذب الاسماء). بیمارئی است که به بینی استوار شود و صاحب آن دم زدن نتواند. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
واژههای مشابه
-
سداد ابی جراب
لغتنامه دهخدا
سداد ابی جراب . [ س ِ دُ اَ ج ِ ] (اِخ ) جایگاهی است در جانب فرودین عقبه ٔ منی پائین قبور بر جانب راست ِ رونده بطرف منی منسوب به ابوجراب عبداﷲبن محمدبن عبداﷲبن حارث بن امیة اصغر. (از معجم البلدان ).
-
واژههای همآوا
-
صداد
لغتنامه دهخدا
صداد. [ ص ُدْ دا ] (ع اِ) مار. (منتهی الارب ) (قطر المحیط). || کلاکموش . (منتهی الارب ). دویبة من جنس الجرذان . (قطر المحیط). || جانورکی است یا کربسه است .(منتهی الارب ). سام ابرس . جنسی است از کرباسک . (مهذب الاسماء). || راه سوی آب . (منتهی الارب ).
-
صداد
لغتنامه دهخدا
صداد. [ص ِ ] (ع اِ) پرده و مانند آن . (منتهی الارب ). ستر.
-
جستوجو در متن
-
قسام
لغتنامه دهخدا
قسام . [ ق َ ](اِخ ) نام اسب سویدبن سداد عبشمی . (ناظم الاطباء).
-
صبار
لغتنامه دهخدا
صبار. [ ص ِ ] (ع اِ) سربند شیشه و مانند آن . (منتهی الارب ). سداد. (اقرب الموارد).
-
سدد
لغتنامه دهخدا
سدد. [ س َدَ ] (ع اِمص ) درستی و راستی در کردار و گفتار، و آن مقصور از سداد است . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
عرجی
لغتنامه دهخدا
عرجی . [ ع َ ] (اِخ ) شاعری از امویان معاصر ولیدبن یزید. و او راست بیت معروف :أضاعونی و أی فتی أضاعوالیوم کریهة و سداد ثغر.(یادداشت مؤلف ).