کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سخيف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
سخیف
لغتنامه دهخدا
سخیف . [ س َ ](ع ص ) مرد کم عقل و سبک . (آنندراج ) (منتهی الارب ). مرد تنک خرد. (مهذب الاسماء) : اعیان درگاه رااین حدیث سخیف نمود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 413).سخیف عقل گمان برد کو همی گویدخدای ما به جهان در زن و پسر دارد. ناصرخسرو.که هر که رأی ضعیف و...
-
جستوجو در متن
-
سخیفة
لغتنامه دهخدا
سخیفة. [ س َ ف َ] (ع ص ) تأنیث سخیف . کم بافت . شل : و یسد فمه بخرتة سخیفة. (ابن البیطار). رجوع به سخیف شود.
-
سبک عقل
لغتنامه دهخدا
سبک عقل . [س َ ب ُ ع َ ] (ص مرکب ) تنک خرد. سخیف . بی خرد. کم عقل .
-
احمدا
لغتنامه دهخدا
احمدا. [ اَ م َ ] (اِ) شعر احمدا؛ شعر بد و بی معنی و بی وزن و بی قافیه .- احمدا گفتن ؛ شعر سخیف و بی معنی گفتن :دلشاد ملک معارف احمدا می گفت .
-
شلاته
لغتنامه دهخدا
شلاته . [ ش ُ ت َ / ت ِ ] (ص ) از اتباع شل است و غالباً شل و شلاته بهم بکار روند. شل . سخیف در جامه . سخیفه . مقابل برشته . که تار و پود سخت بهم تافته نشده باشد.- شلاته بافته شده بودن ؛ شل و سست بافته شده بودن . (یادداشت مؤلف ). رجوع به شل شود.
-
خاموش
لغتنامه دهخدا
خاموش . (اِخ ) صالح . یکی از شعرای پارسی زبان و دارای مجموعه ای بشعر فارسی است که حاوی چهارده قصیده است . این قصاید در مدح چهارده معصوم در 66 صفحه ٔ بزرگ تنظیم شده ولی اشعاری سست و سخیف است . (از الذریعه الی تصانیف الشیعه تألیف آقابزرگ طهرانی قسم 1 ...
-
رمیة
لغتنامه دهخدا
رمیة. [ رَم ْ ی َ ] (ع اِ) یک بار انداختن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). یک بارتیر انداختن . (ناظم الاطباء). || یک پرتاب تیر و مانند آن ، و قولهم : رمیة مِن غیر رام ؛ در امری گویند که ناگاه رسد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). رُب َّ رمیة مِن غیر رام ؛ ای ر...
-
عربة
لغتنامه دهخدا
عربة. [ ] (اِخ ) (به عبری معنی سوخته دارد) وادیی است که از جبل شیخ به خلیج عربه ممتد است طولش 250 میل و شامل حوله و بحرالجلیل و بحرالملح یا مرداب میباشد و گاهی این اسم به الغور که فیمابین دریای مرداب و دریای احمر واقع است صدق کند. و در غیر این موضع گ...
-
صدقیا
لغتنامه دهخدا
صدقیا. [ ] (اِخ ) آخرین (تن ) از سلسله ٔ سلاطین یهود. او پسر یوشیا و عم یهویاگین و نام حقیقی وی متانیا بود و نبوخد نصر (نبوکد نزر) نام او را به صدقیا مبدل کرد و او را به تخت نشانید. وی در 21 سالگی جلوس کرد و مدت یازده سال از 598 تا 588 پیش از مسیح پا...
-
جنید بغدادی
لغتنامه دهخدا
جنید بغدادی . [ ج ُ ن َ دِ ب َ ] (اِخ ) ابن محمدبن جنید خزاز زجاج ، مکنی به ابوالقاسم . از عرفا و صوفیان بنام و علماء دین بود. مولد و منشاء و وفات او ببغداد بود. اصل او از نهاوند است و به قواریری مشهور گردید. او را پیشوای مذهب صوفیه میدانند زیرا تصوف...
-
مزجات
لغتنامه دهخدا
مزجات . [ م ُ ] (از ع ، ص ) مؤنث مُزجی ̍. چیز اندک وبی قدر. (ناظم الاطباء). اندک و بی اعتبار. (آنندراج ) (فرهنگ نظام ). کم . ناچیز. قلیل . پست . ناقابل . اسم مفعول از ازجاء، به معنی چیزی به سهولت از جای به جای بردن . چون متاع قلیل به سهولت از جای به...
-
ابوعبدا
لغتنامه دهخدا
ابوعبدا. [ اَ ع َ دِل ْ لاه ] (اِخ ) حسین بن عبدالسلام . معروف به جمل . شاعری مشهور مادح خلفاء وامراء. او بدمشق نزد احمدبن مدبّر که مقصد شعرای عصر بود شد و این احمد را رسم چنان رفته که بشعرهای مدیحه ٔ خویش چون نیکو بودی صلات جزیله عطا کردی و اگر سخیف...
-
خطاط
لغتنامه دهخدا
خطاط. [ خ َطْ طا ] (ع ص ) خوش نویس و کسی که خوش می نویسد. (ناظم الاطباء). آنکه خوش و خوب نویسد. استاد خط. (یادداشت بخط مؤلف ) : و بزمین عراق دوانزده قلم است هر یکی را قد و اندام و تراشی دیگر و هریکی را ببزرگی از خطاطان بازخوانند. (نوروزنامه ).هیچ خط...
-
تبرستان
لغتنامه دهخدا
تبرستان . [ ت َ ب َ رِ ] (اِخ ) طبرستان . تپورستان . تاپورستان . سرزمین تاپورها (قومی ساکن آن ناحیت ). ملکی معروف ، زیرا که تبر در آن متعارف است . طبرستان معرب آن . (از فرهنگ رشیدی ). رشیدی نوشته ملکی معروف است زیرا که تبر در آن متعارف است و طبرستان ...