کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سخره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سخره
لغتنامه دهخدا
سخره . [ س ُ رَ / رِ ] (از ع ، ص ، اِ) مطیع و فرمانبردار. || آنکه او را هر کس مقهور و فرمانبر سازد. || آنکه بر وی بسیار مردم فسوس کنند. (منتهی الارب ). و در عربی بمعنی مسخرگی و استهزاء باشد. (برهان ). آنکه بر او استهزا و خنده کنند یعنی مسخره . (غیاث ...
-
واژههای مشابه
-
سخره کردن
لغتنامه دهخدا
سخره کردن . [ س ُ رَ / رِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) استهزا کردن . مسخره کردن : بر خریدار فنون سخره و افسوس کنندوآنگهی جز که همه تنبل و افسون نخرند.ناصرخسرو (دیوان چ کتابخانه ٔ تهران ص 99).
-
سخره گرفتن
لغتنامه دهخدا
سخره گرفتن . [ س ُ رَ / رِگ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) به بیگاری گرفتن : دیو دنیای جفاپیشه ترا سخره گرفت چوبهایم چه دوی از پس این دیو بهیم . ناصرخسرو.او نداندکه ترا عشق چنین سخره گرفت خویش را رسوا زنهار مکن گو نکنم . مسعودسعد.چون لاشه ٔ تو سخره گرفتند بر ...
-
خوش سخره
لغتنامه دهخدا
خوش سخره . [ خوَش ْ / خُش ْ س ُ رَ / رِ ] (ص مرکب ) مصاحب . رفیق بذله گو. (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
مال بگیری
لغتنامه دهخدا
مال بگیری . [ب ِ ] (حامص مرکب ) سخره گیری ستور. سخره ٔ ستور. عمل سخره گرفتن چهارپایان . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
شاکاری
لغتنامه دهخدا
شاکاری . (حامص مرکب ) بیگاری . سخره . رجوع به شاکار شود.
-
بچرک
لغتنامه دهخدا
بچرک .[ ب ِ رَ / ب ِ چ ِ ] (ص ) سخره باشد چه به قهر و چه بخوشی . (شرفنامه ٔ منیری ). سخره و فریب خورنده باشد. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). مضحک . فریب خورده . (فرهنگ شعوری ). سخره و فریب خورده . (فرهنگ اسدی ). ظاهراً مصحف چربک است . (حاشیه...
-
شاه کاری
لغتنامه دهخدا
شاه کاری . (حامص مرکب ) شاگاری . سخره کاری . بیگاری . رجوع به شاکاری شود.
-
فیر
لغتنامه دهخدا
فیر. (اِمص ) تأسف و افسوس . || سخره و لاغ . (برهان ). رجوع به فیریدن شود.
-
لاچ
لغتنامه دهخدا
لاچ . (اِ) بازی و فریب و لاغ باشد که به معنی سخره و ظرافت است . (برهان ).
-
تمسخر
لغتنامه دهخدا
تمسخر. [ ت َ م َ خ ُ ] (ع مص منحوت ) لاغ و فسوس و سخره . رجوع به فسوس کردن شود (از ناظم الاطباء).
-
مسخر
لغتنامه دهخدا
مسخر. [ م َ خ َ ] (ع مص ) مصدر میمی است از سخر. استهزاء کردن . (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). رجوع به سخر و سخرة شود.
-
مستهزئانه
لغتنامه دهخدا
مستهزئانه . [ م ُ ت َ زِ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ، ق مرکب ) با استهزاء و مسخرگی . آمیخته به ریشخند و سخره .