کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سختگیر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای همآوا
-
سخت گیر
لغتنامه دهخدا
سخت گیر. [ س َ ] (نف مرکب ) سخت گیرنده . آزمند و حریص . (ناظم الاطباء) : هر که در کار سخت گیر شودنظم کارش خلل پذیر شود. نظامی .مشو در حساب جهان سخت گیرهمه سخت گیری بود سخت میر. نظامی .نیست غم گر دیر بی او مانده ای دیرگیر و سخت گیرش خوانده ای . مولوی ...
-
جستوجو در متن
-
لظ
لغتنامه دهخدا
لظ. [ ل َظظ ] (ع ص ) مرد دشوارخوی . درشت خوی . || مرد درشت سختگیر. (منتهی الارب ).
-
خشک طبیعت
لغتنامه دهخدا
خشک طبیعت . [ خ ُ طَ ع َ ] (ص مرکب ) سختگیر. رجل مجعار؛ مرد بسیارخشک طبیعت . (منتهی الارب ).
-
سقعطری
لغتنامه دهخدا
سقعطری . [ س َ ق َ طَ ری ی ] (ع ص ) درازتر از مردم و شتر. (منتهی الارب ). || فربه و سطبر. سختگیر. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
اشکال تراش
لغتنامه دهخدا
اشکال تراش . [ اِ ت َ ] (نف مرکب ) آنکه بر کار اشکال گیرد. آنکه امری را دشوار کند و از آن اشکال بجوید. بهانه جو. سختگیر. و رجوع به اشکال تراشی شود.
-
خردانگار
لغتنامه دهخدا
خردانگار. [ خ ُ اِ ] (نف مرکب ) کوته بین . کوته نظر. مته بخشخاش گذار. سختگیر. خرداندیش : که ملک ما درشت خوست و خردانگار. (کلیله و دمنه ).
-
تنگ سودا
لغتنامه دهخدا
تنگ سودا. [ ت َ س َ / سُو ] (ص مرکب ) خلاف گشاده دل . کسی که در داد و ستد سختگیر باشد. بدمعامله : مرد تاجر گشاده دل بایدتنگ سودا کشد زیان فراخ .سنجر کاشی (از آنندراج ).
-
محمد
لغتنامه دهخدا
محمد.[ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن ادریس بن علی بن حمود از ملوک دولت حمودیة در اندلس . وی به سال 438 هَ . ق . به حکومت رسید و در سال 450 هَ . ق . در مالقه درگذشت . مردی ظالم و سختگیر بود. (از الاعلام زرکلی ج 3 ص 861).
-
مضایق
لغتنامه دهخدا
مضایق . [ م ُ ی ِ ](ع ص ) سختگیر. تنگ گیرنده . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) : ... بر مقتضای فرمان سوی ایشان رفت و آنچه واجب بود از وظایف این خدمت بجای آورد واسترضاء جوانب ... از مضایق و مسامح و منافق و مناصح ... به اتمام رسانید. (مرزبان نامه چ...
-
نکد
لغتنامه دهخدا
نکد. [ ن َ ک ِ ] (ع ص ) رجل نکد؛ مرد بدفال دشوارخوی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). شوم . (دهار). ناکس . (از مهذب الاسماء). شوم سختگیر قلیل الخیر. (از اقرب الموارد). نَکْد. نَکَد. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (متن اللغة). نِکْد. ا...
-
توفیل
لغتنامه دهخدا
توفیل . (اِخ ) به ضبط مرحوم دهخدا: تئوفیل . امپراتور روم شرقی (829-842 م .) است . وی در اجرای عدالت سختگیر و بی رحم و در فنون نظامی سرداری بلندپایه بود. او در توسعه ٔ امپراتوری روم شرقی اقداماتی کرد.(از لاروس ). در سنه ٔ 223 هَ . ق . با مسلمین جنگ کر...
-
دیااکو
لغتنامه دهخدا
دیااکو. [ دَ اُک ْ ک ُ ] (اِخ ) دیاکو. یونانی دیوکس نخستین پادشاه ماد که دوره ٔ سلطنتش را بتفاوت از 701 یا 708 تا 655 ق . م . یا از حدود 709 تا 656 ق . م . گفته اند. شهر همدان را بنا نهاده و پایتخت خودقرار داد. در اجرای عدالت سختگیر بود و در سراسر قل...
-
رهیص
لغتنامه دهخدا
رهیص . [ رَ ] (ع ص ، اِ) سختگیر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || اسب که سم آن از سنگ و جز آن سوده باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || سپل سنگ خورده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). سم سنگ خورده . (از اقرب الموارد). || (اِخ ...
-
عمر عدوی
لغتنامه دهخدا
عمر عدوی . [ ع ُ م َ رِ ع َ دَ ] (اِخ ) ابن حبیب بن محمد عدوی . وی قاضی و محدث بود. قضای بصره سپس شرقیة را از جانب مأمون عباسی بعهده داشت . در قضاوت سختگیر و باسیاست بود و بسال 207 هَ .ق . درگذشت . (از الاعلام زرکلی از تهذیب التهذیب ج 7 ص 432، و اخب...