کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سحوق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سحوق
لغتنامه دهخدا
سحوق . [ س َ ] (اِخ ) نام مادر عبداﷲبن سحوق . محدث است و نام پدر او اسحاق است . (از تاج العروس ).
-
سحوق
لغتنامه دهخدا
سحوق . [ س َ ] (ع ص ) خرمابن دراز. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (مهذب الاسماء). ج ، سُحُق . || خر دراز. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ج ، سُحُق . || خر ماده ٔ دراز. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ج ، سُحُق .
-
واژههای همآوا
-
سهوق
لغتنامه دهخدا
سهوق . [ س َ وَ ] (ع ص ) دروغگوی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). دروغ زن . (مهذب الاسماء). || پر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || سیراب ساق از هر چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || مرد درازساق . (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). || باد غبارانگیز. (منتهی ال...
-
سهوق
لغتنامه دهخدا
سهوق . [ س َ هََوْ وَ ] (ع ص ) مرد درازگام . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
اسحاق
لغتنامه دهخدا
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) پدر عبداﷲبن سحوق محدث . و سحوق نام مادر اوست . (منتهی الارب ).
-
حجرالمسن
لغتنامه دهخدا
حجرالمسن . [ ح َ ج َ رُل ْ م ِ س َن ن ] (ع اِ مرکب ) سنگ کارد. فسان .سنگ سو. سنگی است که به آن کارد و شمشیر تیز کنند وبفارسی فسان گویند و او به الوان مختلف می باشد و بهترین او سرخ و سیاه و براق است و سنبادج قسم زبون اوست . و سرخ او حار است در اول ، و...