کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سحق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سحق
لغتنامه دهخدا
سحق . [ س َ ] (ع مص ) سودن . (تاج المصادر) (منتهی الارب ). سودن و سائیدن . (غیاث ).سائیدن . (دهار). بسودن . (المصادر زوزنی ). || کوفتن یا ریزه ریزه کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). سخت کوفتن . (اقرب الموارد). || ستردن سر کسی را. (منتهی الارب ) (از ا...
-
سحق
لغتنامه دهخدا
سحق . [ س ُ ] (ع مص ) دور شدن . (منتهی الارب ) (ترجمان القرآن ) (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (اقرب الموارد) : فاعترفوا بذنبهم فسحقاً لاصحاب السعیر. (قرآن 11/67).
-
سحق
لغتنامه دهخدا
سحق . [ س ُ / س ُ ح ُ ] (ع اِمص )دوری . (منتهی الارب ) (دهار). بعد. (اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
سحوق
لغتنامه دهخدا
سحوق . [ س َ ] (ع ص ) خرمابن دراز. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (مهذب الاسماء). ج ، سُحُق . || خر دراز. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ج ، سُحُق . || خر ماده ٔ دراز. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ج ، سُحُق .
-
سودگی
لغتنامه دهخدا
سودگی . [ دَ / دِ ] (حامص ) فرسودگی و سحق . سائیدگی . || حک . (ناظم الاطباء).
-
مسحوقة
لغتنامه دهخدا
مسحوقة. [ م َ ق َ ] (ع ص ) تأنیث مسحوق . رجوع به مسحوق و سحق شود.
-
خساندن
لغتنامه دهخدا
خساندن .[ خ َ دَ ] (مص ) سائیدن . سحق کردن . (ناظم الاطباء).
-
مسحوق
لغتنامه دهخدا
مسحوق . [ م َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از سحق . رجوع به سحق شود. سوده و کوفته یا ریزه ریزه کرده شده . (آنندراج ). بشدت کوفته شده . (از اقرب الموارد). سائیده . نرم شده . آردشده . || دم مسحوق ؛ خون سائل و ریزان . (از اقرب الموارد).
-
سرمه شدن
لغتنامه دهخدا
سرمه شدن . [ س ُ م َ / م ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از نهایت باریک شدن در سحق . || توتیا شدن . (آنندراج ).
-
طبق زدن
لغتنامه دهخدا
طبق زدن . [ طَ ب َ زَ دَ ] (مص مرکب ) آرامش زن با زن . سحق . مساحقه . رجوع به طبق شود.
-
نسائیدنی
لغتنامه دهخدا
نسائیدنی . [ ن َ دَ ] (ص لیاقت ) ناسائیدنی . که نرم و سائیده نشود. که قابل سحق و سائیدن نیست .
-
کفته
لغتنامه دهخدا
کفته . [ ک ُ ت َ / ت ِ ] (ن مف ) کوفته . کوبیده . (فرهنگ فارسی معین ). کوفته . رجوع به کوبیده شود. || فرسوده . || سحق شده . (ناظم الاطباء).
-
سحک
لغتنامه دهخدا
سحک . [ س َ ] (ع مص ) سودن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). سحق . (ذیل اقرب الموارد). || ریزه ریزه کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
زبل الدیک
لغتنامه دهخدا
زبل الدیک . [ زِ لُدْ دِ ] (ع اِ مرکب ) سرگین خروس چون سحق کنند و برگزیدگی سگ دیوانه نهند سود دارد. (اختیارات بدیعی ).