کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سحاب ممطر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
سحاب اصفهانی
لغتنامه دهخدا
سحاب اصفهانی . [ س َ ب ِ اِ ف َ ] (اِخ ) سیدمحمد حسینی متخلص به سحاب (متوفی سال 1222 هَ . ق .)، خلف صدق سیداحمد متخلص به هاتف . تذکره ٔ رشحات سحاب بنام نامی او است و قریب بیست و پنجهزار بیت دارد. فن عروض و قوافی و شعر را پیش پدر فرا گرفت . در اواسط ع...
-
سحاب البحر
لغتنامه دهخدا
سحاب البحر. [ س َ بُل ْ ب َ ] (ع اِ مرکب ) اسفنج . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ) (منتهی الارب ).
-
سحاب کف
لغتنامه دهخدا
سحاب کف . [ س َ ک ] (ص مرکب ) کنایه از کریم و جوانمرد. (آنندراج ). سحاب کف .جود و سخا بخشش و عطا. (مجموعه ٔ مترادفات ص 113).
-
سحاب منظر
لغتنامه دهخدا
سحاب منظر. [ س َ م َ ظَ ] (ص مرکب ) ابر مانند. همچون پاره ٔ ابر در سپیدی : روزی صیادان پیلی وحشی گرفتند... بادحرکت ، آتش سرعت ، کوه پیکر، سحاب منظر. (سندبادنامه ص 56).
-
سحاب نوال
لغتنامه دهخدا
سحاب نوال . [ س َ ن َ ] (ص مرکب ) کنایه از کریم و جوانمرد. (آنندراج ). رجوع به سحاب کف شود.
-
فرشته ٔ سحاب
لغتنامه دهخدا
فرشته ٔ سحاب . [ ف ِ رِ ت َ / ت ِ ی ِ س َ ] (اِخ ) کنایت از میکائیل علیه السلام . (برهان ) (آنندراج ).فرشته ٔ روزی . رجوع به میکائیل و فرشته ٔ روزی شود.
-
ابن سحاب
لغتنامه دهخدا
ابن سحاب . [ اِ ن ُ س َ ] (ع اِ مرکب ) باران . (مهذب الاسماء). ابن السحاب . مَطَر.
-
سیم سحاب
لغتنامه دهخدا
سیم سحاب . [ م ِ س َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از قطرات باران و سونش باران . (آنندراج ) : تا سیم سحاب ناشمرده در دامن ضبط روزگار است در عهده ٔ حفظ ایزدی بادذاتت که عطای بیشمار است .ابوطالب کلیم (از آنندراج ).
-
لعاب سحاب
لغتنامه دهخدا
لعاب سحاب . [ ل ُب ِ س َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) باران : چه عجب زآنکه تری لب و گل از لعاب سحاب دیدستند.خاقانی .
-
اشک سحاب
لغتنامه دهخدا
اشک سحاب . [ اَ ک ِ س َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از قطرات باران : ز دست بخشش او حاکی است اشک سحاب ز حزم محکم او راوی است سنگ جبال . انوری (از آنندراج ).اشک ابر. اشک نیسان . و رجوع به اشک و اشک نیسان شود.
-
چشم سحاب
لغتنامه دهخدا
چشم سحاب . [ چ َ / چ ِ م ِ س َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مجازاً بمعنی دیده ٔ ابرهاست چه همانگونه که از دیده ٔ آدمی اشک میریزد از سحاب نیز باران میبارد، پس بمجاز برای سحاب هم ، چشمی و دیده ای فرض کرده اند : از کف زرفشان او خجلندچشمه ٔ آفتاب و چشم سحا...
-
خرگه سحاب
لغتنامه دهخدا
خرگه سحاب .[ خ َ گ َ هَِ س َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از آسمان . (شرفنامه ٔ منیری ). رجوع به خرگاه سحاب شود.
-
خاتون خرگه سحاب
لغتنامه دهخدا
خاتون خرگه سحاب . [ ن ِ خ َ گ َ هَِ س َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از آفتاب و ماهتاب است . (آنندراج ).