کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سحابی چشم گربه ای پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
حسن سحابی
لغتنامه دهخدا
حسن سحابی . [ ح َ س َ ن ِ س َ ] (اِخ ) ابن حسین درگزینی ، ملقب به حسام الدین همدانی . ساکن قسطنطنیه و متخلص بسحابی شاعر صوفی . درگذشته ٔ 971 هَ . ق . او راست : تدبیرالاکسیر و جز آن . (هدیةالعارفین ج 1 ص 289).
-
جستوجو در متن
-
گربه چشمی
لغتنامه دهخدا
گربه چشمی . [ گ ُ ب َ/ ب ِ چ َ / چ ِ ] (حامص مرکب ) کبودچشمی . زاغ چشمی . ازرقی . داشتن چشمی آنچنان گربه . رجوع به گربه چشم شود.
-
گربه چشم
لغتنامه دهخدا
گربه چشم . [ گ ُ ب َ / ب ِ چ َ / چ ِ ] (ص مرکب ) کسی که مردمک عمودی دارد. کاس . ازرق . زرقاء. زاغ چشم . کبودچشم : صالح گفت : چه خواهید؟ گفتند: آن خواهیم که از این کوه سنگ خارا شتری بیرون آوری ماده با بچه ٔ سرخ موی و گربه چشم . (ترجمه ٔ تاریخ طبری بلع...
-
کله گربه ای
لغتنامه دهخدا
کله گربه ای . [ ک َل ْ ل َ / ل ِ گ ُ ب َ / ب ِ ] (ص نسبی مرکب ) لقمه ٔ سخت بزرگ . لقمه ٔ بزرگ از پلو و مانند آن ؛لقمه های کله گربه ای . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
گربه ٔ وحشی
لغتنامه دهخدا
گربه ٔ وحشی . [ گ ُ ب َ / ب ِ ی ِ وَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حیوانی است که در بیابانهای جنوب شرقی زندگانی میکند. گربه ٔ بیابانی ، گربه ای که اهلی نباشد : گربه ٔ وحشی از سرشاخی دید مرغی بکنج سوراخی .نظامی .
-
پیش پیش
لغتنامه دهخدا
پیش پیش . (اِ صوت ) آوازی که بدان گربه را خوانند. کلمه ای که بدان گربه را خوانند. صوتی است خواندن گربه را، مقابل پیشْت ْ [ ش ْ ت ْ ] که برای راندن گربه است .
-
براق
لغتنامه دهخدا
براق . [ ب ُ ] (ص ) براغ .نرم و درخشان و انبوه موی ، و آن صفتی است گربه را.- براق شدن ؛ گشودن و ستیخ کردن گربه موی گردن را بگاه جنگ .- || گشودن و ستیخ کردن خروس و جز آن پرهای گردن را بگاه جنگ . (یادداشت مؤلف ).- || آماده شدن آدمی برای نزاع و جنگ و ...
-
پنجه گربه
لغتنامه دهخدا
پنجه گربه . [ پ َ ج َ / ج ِ گ ُ ب َ / ب ِ ] (اِ مرکب ) بیدمشک را گویند و آن را گربه و گربه بید نیز خوانند. (برهان قاطع). و آن گلی است ... برنگ زرد مانند پنجه ٔ گربه . (آنندراج ). رنگ آن سبز پسته ای روشن است نه زرد. رجوع به بیدمشک شود.
-
ازرقاق
لغتنامه دهخدا
ازرقاق . [ اِ رِ ] (ع مص ) ازریقاق . کبود شدن چشم . (منتهی الارب ). کبودچشم شدن . گربه چشم شدن . (زوزنی ). || روشن گردیدن پیکان و سنان . || برگردیدن چشم و ظاهر شدن سپیدی او. (منتهی الارب ).
-
تره ٔ گربه
لغتنامه دهخدا
تره ٔ گربه . [ ت َرَ / رِ ی ِ گ ُ ت / ب ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بادرنجبویه را گویند و آن تره ای باشد که گربه را بآن محبت بسیار باشد. (فرهنگ جهانگیری ). بادرنجبویه است ، و گربه را باین تره محبت بسیار است . (برهان ). بادرنجبویه زیرا که گربه آنرا ب...
-
گربه
لغتنامه دهخدا
گربه . [ گ ُ ب َ / ب ِ ] (اِ)در پهلوی گوربک . جانوری است از تیره ٔ گربه از رسته ٔ گوشتخواران که در غالب خانه ها هست . چنگالها، دندانها و نیش بسیار تیز دارد در هر آرواره ای دارای شش دندان پیشین ، دو نیش و نیش آسیاست . (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). ...
-
چشم پوشیده
لغتنامه دهخدا
چشم پوشیده . [ چ َ / چ ِ دَ/ دِ ] (ن مف مرکب ) چشم بسته . پوشیده چشم : تو گر شکر کردی که با دیده ای وگرنه تو هم چشم پوشیده ای .سعدی .
-
زرق
لغتنامه دهخدا
زرق . [ زَ رَ ] (ع مص ) گربه چشم شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || کور شدن . (از اقرب الموارد). نابینا گردیدن چشم . (ناظم الاطباء). || کبودرنگ شدن . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) || صاف گردیدن آب . (ناظم الاطباء). صاف شدن آب و ...
-
تیزنگر
لغتنامه دهخدا
تیزنگر. [ ن ِ گ َ ] (نف مرکب ) شاهی البصر. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). تیزنظر. خیره نگر : (مریخ دلالت کند بر)... تیزنگر گربه چشم . (التفهیم بیرونی ).گیسوی چنگ و رگ بازوی بربط ببریدگریه از چشم نی تیزنگر بگشائید.خاقانی .