کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ستون فقرات پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
دنبلیچه
لغتنامه دهخدا
دنبلیچه . [ دُم ْ ب َ / ب ُ چ َ / چ ِ ] (اِ مصغر) دم گونه ای که بر بن دنبه ٔ گوسفند آویخته است . (یادداشت مؤلف ). || استخوانی که در ته ستون فقرات گوسفند است . (یادداشت مؤلف ). || دمغزه . عصعص . (یادداشت مؤلف ).
-
مهره داران
لغتنامه دهخدا
مهره داران . [ م ُ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) در اصطلاح جانورشناسی ، نام عام کلیه ٔ جانوارن استخواندار. جانورانی که دارای استخوان می باشند که بالمآل صاحب تیره ٔ پشت (ستون فقرات ) هستند. استخوانداران . ذی فقاران . ذوفقاران .
-
تیره ٔ پشت
لغتنامه دهخدا
تیره ٔ پشت . [ رَ / رِ ی ِ پ ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) این کلمه را فرهنگستان ایران به جای ستون فقرات پذیرفته است . رجوع به واژه های نو فرهنگستان ایران و تیره در همین لغت نامه و کالبدشناسی هنری ص 187 شود.
-
مازه درد
لغتنامه دهخدا
مازه درد. [ زَ / زِ دَ ] (اِ مرکب ) درد پشت را گویند، چه مازه استخوان پشت است و به این معنی در چند نسخه به حذف آخر نوشته شده بود که «مازه در» باشد، اﷲ اعلم . (برهان ). درد پشت را گویند. (آنندراج ). مازه در. کمردرد که به تازی وجعالورک گویند. (ناظم الا...
-
نخاع
لغتنامه دهخدا
نخاع . [ ن َ / ن ِ / ن ُ ] (ع اِ) مغز مهره ٔ پشت . حرام مغز. (منتهی الارب ) (آنندراج ). مغز میان مهره ٔ پشت . مغز حرام . (فرهنگ نظام ). و آن رشته مانندی است سپید میان مهره ها که از دماغ فرودآید و شعبه ایش در اندام رَوَد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). پش...
-
مهره دار
لغتنامه دهخدا
مهره دار. [ م ُ رَ / رِ ] (نف مرکب ) مهره دارنده . صیقلی کرده و جلا داده . (ناظم الاطباء). رجوع به مهره در این معنی شود. || که مهره داشته باشد. دارنده ٔ مهره : بسته چو حقه دهن مهره دارراهگذر مانده یکی مهره وار. نظامی . || جانور که ستون فقرات دارد : ه...
-
مازن
لغتنامه دهخدا
مازن . [ زَ] (اِ) استخوان میان پشت را گویند و آن را به تازی صلب خوانند. (برهان ). صلب و استخوان میان کمر. (ناظم الاطباء). استخوان تیره ٔ پشت . ستون فقرات . مازو. مازه . (فرهنگ فارسی معین ). مازه . استخوان میان پشت که به عربی صلب گویند و پشت مازه مشهو...
-
پشت مازه
لغتنامه دهخدا
پشت مازه . [ پ ُ زَ / زِ ] (اِ مرکب ) پشت مازو. سلک استخوانهای میان پشت . (برهان قاطع). گوشت دو جانب ستون فقرات . راسته . پشت مزه . پشت ناو. (زمخشری ). صلب . فاقِره : بدان گهی که بطعن سنان و زخم تبرز پشت مازه ٔ گردان گریز جوید باه بر آسمان ز پس گرد و...
-
دیسک
لغتنامه دهخدا
دیسک . (فرانسوی ، اِ) صفحه غضروفی که بین پیکر مهره های ستون فقرات قرار دارد و حرکت مهره ها را آسان میکند. این صفحه بطور طبیعی بوسیله ٔ حلقه ای از بافت فیبروز در وسط دو مهره نگاهداری میشود. فرسوده یا پاره شدن پوشش فیبروزی باعث میگردد که غضروف دیسک به ...
-
بی مهرگان
لغتنامه دهخدا
بی مهرگان . [ م ُ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) (از: بی + مهره + ان ) بجای کلمه ٔغیرذوفقار پذیرفته شده است یعنی جانورانی که فاقد مهره های پشت باشند. حیواناتی که ستون فقرات ندارند.جانوران بی مهره را به سلسله هایی تقسیم میکنند از قبیل آغازیان ، اسفنجها، کاکاوان...
-
کاهل
لغتنامه دهخدا
کاهل . [ هَِ ] (ع اِ) میان دو کتف ستور. (غیاث ). قسمت بالای پشت بدن که گردن بدان پیوندد و آن ثلث بالای ستون فقرات است و در آن شش مهره است . یا میان دو کتف یا پیوندگاه گردن در پشت ... ج ، کواهل . (از اقرب الموارد). سر کتف و استخوان برآمده ٔ کرانه ٔ دو...
-
قولنج
لغتنامه دهخدا
قولنج . [ ق َ ل َ / قو ل َ / ل ِ ] (معرب ، اِ) مرضی است دردناک معده راکه با آن خروج فضولات بدن و باد، سخت و مشکل میشود. این کلمه معرب است . (از اقرب الموارد). دردی که غفلتاً در ناحیه ٔ شکم خصوصاً نواحی مجاور به قسمتهای مختلف قولونها حاصل شود و در صور...
-
مری
لغتنامه دهخدا
مری . [ م َ / م ِ ] (از ع ، اِ) مری ٔ. گلوسرخ . راه گذر طعام و آب به معده . گلوی سرخ . سرخ روده . سرخ نای . لوله ٔ طویلی است عضلانی غشایی که از حلق شروع می شود و به معده ختم می گردد و یکی از قسمتهای لوله ٔ گوارش است . مری به شکل مجرایی است که از گردن...
-
مفصل
لغتنامه دهخدا
مفصل . [ م َ ص ِ ] (ع اِ) بند اندام و هر جای پیوستگی دو استخوان . ج ، مفاصل . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). پیوندگاه اندام . (غیاث ). بندگاه . (ذخیره ٔخوارزمشاهی ). بند. پیوند. ملتقای دو استخوان از تن حیوان . (یادداشت به...
-
ذوالفقار
لغتنامه دهخدا
ذوالفقار. [ ذُل ْ ف َ ] (اِخ ) ذوالفقارصاحب ِ فقرات است و فقره هر یکی از مهره های پشت است که ستون فقرات از آن مرکب است و گفته اند که چون بر پشت ذوالفقار خراشهای پست و هموار بود ازینرو او را ذوالفقار گفته اند و مجدالدین در قاموس گوید: و سیف ُ مفَفّر ک...