کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ستوده بودن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ستوده بودن
لغتنامه دهخدا
ستوده بودن . [ س ُ / س ِ دَ / دِ دَ ] (مص مرکب ) پسندیده بودن : ستوده بود نزد خرد و بزرگ اگر راد مردی نباشد سترگ . رودکی .و آب این ولایت [ ولایت خوارزم ] آب جیحونست و ازجمله آبهاء ستوده است . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). و نیکویی بهمه ٔ زبانها ستوده است و ...
-
واژههای مشابه
-
ستوده شدن
لغتنامه دهخدا
ستوده شدن . [س ُ / س ِ دَ / دِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) توصیف گردیدن .
-
جستوجو در متن
-
ممدوحی
لغتنامه دهخدا
ممدوحی . [ م َ ] (حامص ) ستوده بودن . ستودگی . پسندیدگی . || ممدوح کسی بودن . مورد مدح کسی قرار داشتن . مقابل مادحی .
-
ناستودگی
لغتنامه دهخدا
ناستودگی . [ س ِ / س ُ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) ستوده نبودن . ناستوده بودن .
-
یکی
لغتنامه دهخدا
یکی . [ ی َ /ی ِ ] (حامص ) یک بودن . واحد بودن . وحدت : زهی ستوده تر از زمره ٔ بنی آدم تو و خدا به یکی طاق در همه عالم .درویش واله هروی (ازآنندراج ).
-
نشان بودن
لغتنامه دهخدا
نشان بودن . [ ن ِ دَ ] (مص مرکب ) انگشت نما بودن . (یادداشت مؤلف ).- نشان بودن به ... ؛ بدان صفت نام بردار و عَلَم بودن : صد از نامداران و گردنکشان که بودند هر یک به مردی نشان . فردوسی .چون ملت رسول به پاکی ستوده ای چون رحمت خدای به نیکی نشانیا. ابو...
-
نیک فعالی
لغتنامه دهخدا
نیک فعالی . [ ف ِ ](حامص مرکب ) نیک فعال بودن . نیکوکرداری : از نیک فعالی است همه خلق ستوده یا از تو ستوده ست همه نیک فعالی .سوزنی .
-
نجابة
لغتنامه دهخدا
نجابة. [ ن َ ب َ ] (ع مص ) گرامی و گرامی نژاد گردیدن . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). گرامی شدن در حسب و ستوده بودن نظر و قول و عمل کسی . نجیب بودن . (از اقرب الموارد). و رجوع به نجابت شود.
-
ممدوح
لغتنامه دهخدا
ممدوح . [ م َ ] (ع ص ) ستوده شده . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بستوده . ستوده . (دهار). || آنکه او را به شعر ستایش کرده اند. آنکه او را شاعر در شعرش ثنا گفته است . مقابل مذموم : در هر زبان به دانش ممدوح در هر دلی به جود محبب . مسعودسعد.همه لطفی و همه ...
-
گران سنگی
لغتنامه دهخدا
گران سنگی . [ گ ِ س َ ] (حامص مرکب ) سنگینی . وقار داشتن . آهستگی . متانت . بردباری : و اگر از گران سنگی و آهستگی نکوهیده گردی ، دوست تر دارم که از سبکساری و شتابزدگی ستوده گردی . (قابوسنامه ).کز گران سنگی گنجور سپهر آمد کوه وز سبکساری بازیچه ٔ باد آ...
-
تازه گردانیدن
لغتنامه دهخدا
تازه گردانیدن . [ زَ / زِ گ َ دَ ] (مص مرکب ) تازه گرداندن . تازه کردن . احیا کردن . پس از منسوخ بودن ازنو معمول داشتن : و ابن حاتم مردی مسلمان عادل بود ودر میان مردمان سنت مصطفی (ص ) تازه گردانیدی . (تاریخ سیستان ). و این یوسانوس چون باز با قسطنطنیه...
-
پدید
لغتنامه دهخدا
پدید. [ پ َ ] (ص ، ق ) آشکار. آشکارا. جلی . مرئی . نمایان . ظاهر. بارز. پیدا. پدیدار. هویدا. مشهود. معلوم . عیان .روشن . صریح . مقابل نهان ، باطن ، ناپدید : پدید تنبل او ناپدید مندل اوی دگر نماید و دیگر بود بسان سراب . رودکی .ابری پدید نی و کسوفی نی ...
-
راست داشتن
لغتنامه دهخدا
راست داشتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) مستقیم داشتن . استقامت دادن . منظم کردن . به استقامت آوردن . نظام دادن : مسلمانان صف برکشیدند پیغمبر (ص ) چوبی بدست داشت و اندر صف همی گردید ومسلمانان را راست همی داشت . (ترجمه ٔ طبری بلعمی ).- طبع راست داشتن ؛طبع مست...