کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ستهیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ستهیدن
لغتنامه دهخدا
ستهیدن . [ س ِ ت ِ دَ ] (مص ) ستیزه کردن . (آنندراج ). ستیزه کردن و مناقشه و منازعه نمودن .بحث کردن . (ناظم الاطباء). لجاج . لجاجت . (دهار) (تاج المصادر بیهقی ). معاندت . (منتهی الارب ) : در کارها بتا ستهیدن گرفته ای گشتم ستوه از تو من از بس که بستهی...
-
جستوجو در متن
-
ژکاریدن
لغتنامه دهخدا
ژکاریدن . [ ژَ دَ ] (مص ) لجاج کردن . ستهیدن .
-
لحز
لغتنامه دهخدا
لحز. [ ل َ ] (ع مص ) ستهیدن . (منتهی الارب ).
-
یکی با دو
لغتنامه دهخدا
یکی با دو. [ی َ / ی ِ دُ ] (اِ مرکب ) (اصطلاح عامیانه ) یکی به دو.- یکی با دو کردن ؛ یک و دو کردن . مجادله کردن . جدل کردن . ستهیدن به سخن . با کسی به سخن ستهیدن . محاجه کردن . (یادداشت مؤلف ) : بجز خموشی روی دگر نمی بینم که نیست با تو یکی با دو کر...
-
بستهیدن
لغتنامه دهخدا
بستهیدن . [ ب ِ ت ِ دَ ] (مص ) ستیزه و لجاج کردن : ممارات ؛ با کسی بستهیدن . مجادله . منازعه . لجاج . تماری ؛ با یکدیگر بستهیدن . (زوزنی ) : در کارها بتا ستهیدن گرفته ای گشتم ستوه از تو من از بس که بستهی . بوشعیب .و رجوع به ستهیدن شود.
-
ضبس
لغتنامه دهخدا
ضبس . [ ض َ ] (ع مص ) سخت گرفتن غریم را بتقاضا و ستهیدن بر آن . (منتهی الارب ). || (ص ) سخت . (مهذب الاسماء).
-
لجاج کردن
لغتنامه دهخدا
لجاج کردن . [ ل َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) لج . لجاج . ستیزه کردن . ستهیدن . لجاجت کردن . رجوع به لج و لجاج شود.
-
لجاذ
لغتنامه دهخدا
لجاذ. [ ل ِ ] (ع اِ) سریشم . || (مص ) پیاپی کردن کاری را. || ستهیدن . (منتهی الارب ).
-
لأظ
لغتنامه دهخدا
لأظ. [ ل َءْظْ ] (ع مص ) اندوهگین کردن کسی را. || راندن از نزدیک خود. || سخت تقاضا کردن و ستهیدن در آن . (منتهی الارب ).
-
استخراط
لغتنامه دهخدا
استخراط. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) استخراط در بکاء؛ سخت گریستن . ستهیدن در گریه . (از منتهی الارب ). بمبالغه گریستن .
-
استهیدن
لغتنامه دهخدا
استهیدن . [ اِ ت ِ دَ ] (مص ) ستهیدن . ستیهیدن . (رشیدی ). استیزیدن . ستیزیدن . ستیزه کردن . (مؤید الفضلاء) (برهان ). لجاج کردن . (سروری ).
-
بستیهیدن
لغتنامه دهخدا
بستیهیدن . [ ب ِ دَ ] (مص ) با کسی بستیهیدن . (زوزنی ). معانده . (زوزنی ). رجوع به ستیهیدن و ستهیدن شود.
-
لأط
لغتنامه دهخدا
لأط. [ ل َءْطْ ] (ع مص ) فرمودن چیزی یا کسی را به کاری و ستهیدن در آن . || گریزان وشتابان گذشتن و التفات نکردن . || سخت و دشوار شدن بر کسی . || تیر زدن بر کسی . || وام بازخواستن و ستهیدن در آن . || دیر نگریستن به کسی چندانکه دور رود و از نظر غائب شو...
-
لث
لغتنامه دهخدا
لث . [ ل َث ث ] (ع مص ) ستهیدن . || مقیم بودن بجایی . || پیوسته باریدن باران . || نم رسیدن درخت را. (منتهی الارب ).