کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سته پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سته
لغتنامه دهخدا
سته . [ س َ ت َه ْ ] (ع اِ) استخوان سرین . (منتهی الارب ).
-
سته
لغتنامه دهخدا
سته . [ س َ ت َه ْ ] (ع مص ) پیروی کردن کسی از پشت . || زدن به اِست کسی . (از اقرب الموارد). || کلان سرین شدن . (منتهی الارب ).
-
سته
لغتنامه دهخدا
سته . [ س َ ت ِه ْ ] (ع ص ) پس رو قوم . || آنکه سرین کلان را دوست دارد. (منتهی الارب ).
-
سته
لغتنامه دهخدا
سته . [ س َت ْ ت َ / ت ِ / س َ ت َ / ت ِ ] (اِ)انگور و به عربی عنب گویند. (برهان ) (جهانگیری ). مأخذ این لغت سه دانه انگور است که در میان انگور است . (آنندراج ) : گر چو سته دلش بیفشارندقطره ای جود از آن برون نارند. عسجدی (از آنندراج ). || میوه ای اس...
-
سته
لغتنامه دهخدا
سته . [ س ِ ت َ / ت ِ ] (ص ) رنجور و ضعیف و ناتوان . (برهان ) (جهانگیری ) (اوبهی ). رنجور. (صحاح الفرس ). || درم ناسره و این در اصل سه ته بود چراکه هر دو جانب آن دو ته نقره باشد در میان یک ته مس باشد و ستوقه معرب این است ، از شرح نصاب . (غیاث ).
-
سته
لغتنامه دهخدا
سته . [ س ِ ت َه ْ / س ِت ْه ْ ] (ع اِ) کون . ج ، اَستاه . (منتهی الارب ). عجز. (اقرب الموارد). سَه ْ و سُه ْ. (اقرب الموارد). و رجوع به سَه و سُه شود. || استخوان سرین . (منتهی الارب ).
-
سته
لغتنامه دهخدا
سته . [ س ِ ت ِه ْ ] (اِ) لجاجت و ستیزه کردن . (برهان ). لجاج و ستیزه . (جهانگیری ) : تو نرم شو چو گشت زمانه درشت هسته برو که سود ندارد سته . ناصرخسرو.|| (ص ) ضعیف و ناتوان . (برهان ).
-
سته
لغتنامه دهخدا
سته . [ س ُ ت ُه ْ ] (ص )مخفف ستوه است بمعنی ملول و بتنگ آمده و عاجز شده . (از برهان ) (از جهانگیری ) (از شرفنامه ) : فراوان ز هر گونه جستند کین نه این زآن سته شد نه نیز آن از این . فردوسی .کیست آنکس که سر از طاعت تو باز کشدکه نه چون ایلک آید سته و چ...
-
سته
لغتنامه دهخدا
سته .[ س ِت ْ ت َ / ت ِ ] (از ع ، عدد، ص ، اِ) شش . (غیاث ).- سته ٔ ضروریه ؛ و این سبب ها شش جنس است و هر شش ضرورات است و مردم بی آن نتوانند بودن ، و طبیبان آن را الاسباب الستة العامیه گویند و آن شش ، یکی هواست ، یکی چیزهای خوردنی و آشامیدنی و یکی خ...
-
واژههای مشابه
-
سته شدن
لغتنامه دهخدا
سته شدن . [ س ُ ت ُه ْ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) ستوه شدن . بستوه آمدن . به تنگ آمدن . زله شدن : غراب بین که نای زن شده ست و من سته شدم از استماع نای او. منوچهری (دیوان چ دبیرسیاقی ص 72).ز گرشاسب لرزد همه مرز و بوم سته شد ز گرزش همه هند و روم . اسدی .چنین ...
-
سته گشتن
لغتنامه دهخدا
سته گشتن . [ س ُ ت ُه ْ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) ستوه شدن . عاجز شدن . درماندن : چو از می گران شد سر باده خوارسته گشت رامشگر و میگسار. اسدی .که شد مرگ از آن خوار بر چشم خویش سته گشت و نفرید بر خشم خویش .اسدی .
-
سته ماندن
لغتنامه دهخدا
سته ماندن . [ س ُ ت ُه ْ دَ ] (مص مرکب ) ستوه ماندن . عاجز شدن : کشنده سته ماند بی پای و پی شمارنده از رنج خون گشته خوی .اسدی .
-
صحاح ستة
لغتنامه دهخدا
صحاح ستة. [ ص ِ ح ِ س ِت ْ ت َ ] (اِخ ) رجوع به صحاح شود.
-
جمادی ستة
لغتنامه دهخدا
جمادی ستة. [ ج ُ دا س ِت ْ ت َ ] (ع اِ مرکب ) جمادی الثانیه . (منتهی الارب ). چه ماه ششم سال قمری است .