کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سترون پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سترون
لغتنامه دهخدا
سترون . [ س َ ت َرْ وَ / س ُ ت ُرْوَ ] (ص ) هندی باستان «ستری » (بی حاصل ، ناحاصلخیز)، ارمنی «سترج » ، یونانی «ستیره » ، لاتینی «ستریلیس » ،گتی «ستیرو» ، یهودی فارسی «استروند» . رجوع کنید به استرون . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). زن نازاینده و عقیمه ...
-
واژههای مشابه
-
سترون کردن
لغتنامه دهخدا
سترون کردن . [ س َ ت َرْ وَ ک َ دَ ] (مص مرکب )عبارت است از معدوم نمودن موجودات زنده و یا فرمانهایی که در مایعات و یا در سطح اشیاء موجود هستند. مایعات و یا اشیاء را بدو روش زیر میتوان سترون کرد:1 - با وسیله ٔ فیزیکی .2 - با روش های شیمیایی .در مورد س...
-
جستوجو در متن
-
عقیم شدن
لغتنامه دهخدا
عقیم شدن . [ ع َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) نازا شدن . سترون شدن . و رجوع به عقیم شود.
-
نزا
لغتنامه دهخدا
نزا. [ ن َ ](نف مرکب ) نازا. نزاینده . نازاینده . عقیم . سترون .
-
مستخطئة
لغتنامه دهخدا
مستخطئة. [ م ُ ت َ طِ ءَ ] (ع ص ) شتر ماده ٔ سترون . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
استاغ
لغتنامه دهخدا
استاغ . [ اِ ] (ص ) نازا. عقیم . عاقر. سترون .- استاغ شدن شتر و گوسفند ؛ عَیط. عِیاط. باردار نگردیدن آنها سالهایی . نازایندگی .
-
اهزون
لغتنامه دهخدا
اهزون . [ اُ ] (ص ) نازاینده . سترون و به عربی عقیمه . (برهان ) (هفت قلزم ). عقیم . نازاینده . (تحفه بنقل مجمع الفرس ).
-
نازا
لغتنامه دهخدا
نازا. (نف مرکب ) ماده ٔ هر حیوان که زاینده نباشد. (آنندراج ) (غیاث اللغات ). عقیم . که نزاید. که هیچ نزاید. سترون . قسری . عاقر. ستاغ . نازاینده .
-
نازاد
لغتنامه دهخدا
نازاد. (ص مرکب ) عقیم . بی بار و بر. (ناظم الاطباء). نازا. نازاینده . سترون . عقیم : گاو نازاد گشت زاینده آب در جویها فزاینده .نظامی .
-
استرون
لغتنامه دهخدا
استرون . [ اَ ت َ وَ ] (ص ) نازا. زنی را گویند که هرگزنزاید و او را بعربی عقیمه خوانند و معنی ترکیبی آن استرمانند است ، چه ون بمعنی مانند هم آمده است . (برهان قاطع). نازاینده چون استر زیرا که ون بمعنی مانند است و صحیح آنست که برای نسبت است . (رشیدی )...
-
عقم
لغتنامه دهخدا
عقم .[ ع ُ ] (ع مص ) نازاینده شدن زن و قبول نکردن آب مردرا. (از منتهی الارب ). عقیم بودن رحم . (از اقرب الموارد). سترون شدن . عَقم . عَقَم . و رجوع به عَقم شود.
-
عقمی
لغتنامه دهخدا
عقمی . [ ع َ ما ] (ع ص ، اِ) ج ِ عَقیم . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). نازایندگان و عقیمان : وانچه گرفته است پیش ازین پسرانش عقمی آیند و دخترانش سترون .فرخی .
-
عقیم کردن
لغتنامه دهخدا
عقیم کردن . [ ع َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نازا کردن . سترون کردن . || اخته کردن . (فرهنگ فارسی معین ). || بی حاصل کردن . بی ثمر ساختن . (فرهنگ فارسی معین ). || در اصطلاح پزشکی ، عاری از میکرب ساختن . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به عقیم شود.