کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ستاینده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ستاینده
لغتنامه دهخدا
ستاینده . [ س ِ ی َ دَ / دِ ] (نف ) مدح کننده و تعریف نماینده و مداح و ستایش کننده . (ناظم الاطباء). ستایشگر. (آنندراج ). حامد. (دهار). ثناگو : منم بنده ٔ اهل بیت نبی ستاینده ٔ خاک پای وصی . فردوسی .همه پیش فرزند او بنده ایم بزرگی ّ او را ستاینده ایم...
-
جستوجو در متن
-
ممجد
لغتنامه دهخدا
ممجد. [ م ُم َج ْ ج ِ ] (ع ص ) ستاینده . (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
مطری
لغتنامه دهخدا
مطری . [ م ُ ] (ع ص ) نیکو ستاینده . (آنندراج ). آن که بسیار مدح و ستایش می کند. || آن که خوشبو می کند و معطر می سازد. (ناظم الاطباء).
-
حماد
لغتنامه دهخدا
حماد. [ ح َم ْ ما ] (ع ص ) بسیار حمدکننده و ستاینده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
حمدة
لغتنامه دهخدا
حمدة. [ ح ُ م َ دَ ] (ع ص ) بسیار ستاینده . (منتهی الارب ). بسیار حمدکننده اشیاء را. (اقرب الموارد).
-
ممتدح
لغتنامه دهخدا
ممتدح . [ م ُ ت َ دِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از امتداح . ستایش کننده . (آنندراج ). ستاینده . (از منتهی الارب ). ستایش کننده و ستاینده . || زمین یا تهیگاه گشاد و فراخ . (ناظم الاطباء). زمین یا تهیگاه گشاد و فراخ گردنده . (از منتهی الارب ). رجوع به امتداح ش...
-
شاه ستا
لغتنامه دهخدا
شاه ستا. [ س ِ ] (نف مرکب ) شاه ستای . ستاینده ٔ شاه . اوکه شاه را ستاید. مداح شاه . رجوع به شاه ستای شود.
-
مرده ستا
لغتنامه دهخدا
مرده ستا. [ م ُ دَ / دِ س ِ ] (نف مرکب ) ستاینده ٔ مرده . رثاگر. مرثیه سرا. مرثیه گو. مرده ستای . رجوع به مرده ستای شود.
-
متقارظ
لغتنامه دهخدا
متقارظ. [ م ُ ت َ رِ ] (ع ص ) همدیگر را ستاینده و مدح کننده . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تقارظ شود.
-
حمود
لغتنامه دهخدا
حمود. [ ح َ ] (ع ص ) ستوده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). محمود. (اقرب الموارد). مرد ستوده . (آنندراج ). || ستاینده و حامد. (اقرب الموارد).
-
کریم ستای
لغتنامه دهخدا
کریم ستای . [ ک َ س ِ] (نف مرکب ) ستاینده ٔ کریم . مداح کریم : منم کریم ستای و تویی حکیم نواززهی سخا و سخن بر من و تو سهل و سلیم .سوزنی .
-
کعبه ستای
لغتنامه دهخدا
کعبه ستای . [ ک َ ب َ / ب ِ س ِ ] (نف مرکب ) ستاینده ٔ کعبه . آنکه کعبه را ستاید. کعبه پرست : گر محرم عیدند همه کعبه ستایان تو محرم می باش و مکن کعبه ستایی .خاقانی .
-
واصف
لغتنامه دهخدا
واصف . [ ص ِ ] (ع ص ) صفت کننده . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ستایشگر. (آنندراج ). ستاینده . (ناظم الاطباء). مدح کننده : واصفان حلیه ٔ جمالش به تحیر منسوب که ماعرفناک حق معرفتک . (گلستان ).
-
فضل ستای
لغتنامه دهخدا
فضل ستای . [ ف َ س ِ ] (نف مرکب ) ستاینده ٔ فضل و برتری کسی . آنکه دیگران را به فضل و دانش و برتری بستاید : فضل تو همی گوید هر فضل ستایی مدح تو همی خواند هر مدحت خوانی .فرخی .