کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ستاک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ستاک
لغتنامه دهخدا
ستاک . [ س ِ ] (اِ) هر شاخ نورسته ٔ تازه و نازک را گویند که از بیخ درخت بجهد. (برهان ) (غیاث ). ستاخ است که شاخ تازه رسته باشد. (آنندراج ). شاخی بود که از درخت نو برون آید یا از بیخش یا از بنش و آن شاخ تازه و نازک باشد. (اوبهی ). شاخ نو باشد که از بن...
-
جستوجو در متن
-
استاخ
لغتنامه دهخدا
استاخ . [ اِ ] (اِ) شاخی که تازه از درخت روئیده باشد. (برهان ). ستاک .
-
استاک
لغتنامه دهخدا
استاک . [ اِ ] (اِ) شاخی را گویند که تازه از درخت تاک روئیده باشد. (برهان ). ستاک . زغاک .
-
رستاک
لغتنامه دهخدا
رستاک . [ رَ ] (اِ) شاخه ٔ تازه ای که از بیخ درخت برآید. (ناظم الاطباء). شاخ تازه را گویند که از بیخ درخت برآید و به ستاک معروف است . (انجمن آرا) (آنندراج ). شاخ تازه ای را گویند که از بیخ درخت برآید و به این معنی با شین نقطه دار هم آمده است . (برهان...
-
رشتاک
لغتنامه دهخدا
رشتاک . [ رَ ] (اِ) شاخه ای که تازه از بیخ درخت برآمده و راست رُسته باشد. (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (برهان ). به معنی رستاک است . (فرهنگ اوبهی ). رجوع به رستاک و ستاک شود.
-
ساماخچه
لغتنامه دهخدا
ساماخچه . [ چ َ / چ ِ ] (اِ) ساماکچه ، شاماخچه ، شاماکچه ، ساماکی . مخفف آن «سماخچه ». (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). سینه بند زنان را گویند و آن پارچه ای باشدچهارگوشه که پستانها را بدان بندند. (برهان ). و آن را ساماکچه و ستاک و سماخچه و شاماخچه نیز گ...
-
اژغ
لغتنامه دهخدا
اژغ . [ اَ ] (اِ) شاخه هائی را گویند که از درخت بریده باشند و بعربی جلمه خوانند. (برهان قاطع). آژغ . (فرهنگ ناصری ). ازغ . ازگ . ستاک . و رجوع به ازگ شود. || شوخ . چرک : سوی آسمان کردش آن مرد روی بگفت ای خدا این تن من بشوی از این اژغها پاک کن مر مراه...
-
شتاک
لغتنامه دهخدا
شتاک . [ ش َ ] (اِ) ستاک . استاک . استاخ . شتاخ . شاخ تازه و نازک باشد که از بیخ و بن درخت و از شاخ درخت سرزند و بیرون آید. (از برهان ). در لغت فرس اسدی شتاک ضبط شده است : سوسن لطیف و شیرین چون خوشه های سیمین شاخ و شتاک نسرین چون برج ثور و جوزا. کسائ...
-
لاغرمیان
لغتنامه دهخدا
لاغرمیان . [ غ َ ] (ص مرکب ) باریک کمر. اَقَب . (منتهی الارب ) : به شب در باغ گوئی گل چراغ باغبانستی ستاک نسترن گوئی بت لاغرمیانستی . فرخی .اَهیف ؛ مرد لاغرمیان . جاریة مهفهفة؛ دختر لاغرمیان باریک شکم سبک روح . هُدّاءَة؛ اسب لاغرمیان . (منتهی الارب )...
-
بساک
لغتنامه دهخدا
بساک . [ ب َ ] (اِ) تاجی را گویند که از گلها و ریاحین و اسپرغمها و برگ مورد سازند و پادشاهان و بزرگان روزهای عید و جشن و مردمان در روز دامادی بر سر گذارند. (برهان ) (فرهنگ نظام ). چون تاجی بود که از اسپرغمها کنند. (لغت فرس اسدی ) (رشیدی ). تاجی که از...
-
ثور
لغتنامه دهخدا
ثور. [ ث َ ] (ع اِ) گاو نر. بَقر. || گاو فلک . گاو گردون . یکی از صور دوازده گانه ٔ منطقةالبروج میان حمل و جوزا و آن چون نیم گاوی تخیل شده که روی سوی مشرق و پشت به مغرب دارد و یکصد و چهل و یک ستاره بر آن رصد کرده اند و ثریا و عین الثور در این صورت با...
-
باغبان
لغتنامه دهخدا
باغبان . [ غ ْ / غ ِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) نگاهدارنده ٔ باغ باشد. (هفت قلزم ). در پهلوی باغبان ، آنکه حفاظت باغ و پرورش گلها و درختهای میوه دار کند. (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). کسی که پرستاری از باغ میکند. (ناظم الاطباء). باغ پیرا. (ناظم الاطباء) (آن...
-
نسرین
لغتنامه دهخدا
نسرین . [ ن َ ] (اِ) نام گلی است معروف و آن سفید و کوچک و صدبرگ می باشد وآن دو نوع است یکی را گل مشکین می گویند و دیگری را گل نسرین . (برهان قاطع) (از ناظم الاطباء). از جنس گل سرخ است . (ناظم الاطباء). به عربی ورد الصینی خوانند. (برهان قاطع). نسترن گ...
-
سمن
لغتنامه دهخدا
سمن . [ س َ م َ ] (اِ) گل سه برگ را گویند، یعنی گیاهی و رستنیی هست که آنرا سه برگه میگویند. گل آن است و آن مدور وصدبرگ و یاسمنی رنگ میباشد. و بعضی گویند گلی باشد پنج برگ و سفید و خوشبوی که آنرا و شیر خوانند. (برهان ). گل سفید خوشبو که سه برگ دارد. بع...