کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سبیة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سبیة
لغتنامه دهخدا
سبیة. [ س َ ب ْ ی َ ] (اِخ ) قریه ای است از قراء رمله بین فلسطین و رمله . (لباب الانساب ص 531) (معجم البلدان ).
-
سبیة
لغتنامه دهخدا
سبیة. [ س َ بی ی َ ] (ع اِ) می که آن را از جایی بجایی برند. (منتهی الارب ). خمر. (اقرب الموارد) (مهذب الاسماء). || زن بَرده . (منتهی الارب ).زن . (مهذب الاسماء). تأنیث سبی . ج ، سبایا. || مروارید که غواص برآورده باشد. (منتهی الارب ).
-
سبیة
لغتنامه دهخدا
سبیة. [ س ِبی ی َ ] (اِخ ) ریگستانی است به دهناء و گویند روضه ای است در دیار تمیم . (معجم البلدان ) (منتهی الارب ).
-
واژههای همآوا
-
صبیة
لغتنامه دهخدا
صبیة. [ ص َ بی ی َ ] (ع اِ) دختر. (غیاث اللغات ). مؤنث صبی است . (منتهی الارب ). دخترینه . (مهذب الاسماء). کودک مادینه . کنیزک . دختربچه . ج ، صبایا.
-
صبیة
لغتنامه دهخدا
صبیة. [ ص َب ْ /ص ِب ْ ی َ ] (ع اِ) ج ِ صَبی . کودکان . (منتهی الارب ).
-
صبیة
لغتنامه دهخدا
صبیة. [ ص ُ ب َی ْ ی َ ] (ع اِ مصغر) تصغیر صَبیَّة است . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
ثبیت
لغتنامه دهخدا
ثبیت . [ ث َ ] (اِخ ) از اعلام است .
-
ثبیت
لغتنامه دهخدا
ثبیت . [ ث َ ] (ع ص ، اِ) نعت از ثبات و ثبوت . || مرد دلاور. || مرد ثابت عقل . || اسب سبک و تیز رو. || ایستاده . برجای مانده . قرارگیرنده .
-
ثبیت
لغتنامه دهخدا
ثبیت . [ ث ُ ب َ ] (اِخ ) ابن کثیر. محدث است .
-
ثبیة
لغتنامه دهخدا
ثبیة. [ ث ُ ب َی ْ ی َ ] (ع اِ مصغر) تصغیر ثُبة و یا آن ثویبة است .
-
جستوجو در متن
-
ابوطالب
لغتنامه دهخدا
ابوطالب . [ اَ ل ِ ] (اِخ ) سبی . از مردم سبیّه دهی به رمَلَه . محدّث است .
-
سبیی
لغتنامه دهخدا
سبیی . [ س ِ بی یی ی ] (ص نسبی ) منسوب است به سبیة که از قراء رمله است . (الانساب سمعانی ) (لباب الانساب ص 31).
-
نزیع
لغتنامه دهخدا
نزیع. [ ن َ ] (ع ص ) غریب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (مهذب الاسماء) (المنجد). بیگانه . (ناظم الاطباء). ج ، نُزّاع ، نُزَعاء. || که مشتاق وطن خویشتن است . (از المنجد). || دور. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بع...