کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سبک لقا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
سبک پوی
لغتنامه دهخدا
سبک پوی . [ س َ ب ُ ] (نف مرکب ) تیزرونده . تندرو : از اندیشه ٔ دل سبک پوی ترز رای خردمند ره جوی تر.اسدی .
-
سبک پی
لغتنامه دهخدا
سبک پی . [ س َ ب ُ پ َ / پ ِ ] (ص مرکب ) تیزرو. تند : بر اشتران سبک پی همی نهاد سبک شکارها که بر او تیر برده بود بکار. فرخی .این پیرجهانگرد سبک پی بِنَدیده ست در گردش خود چون تو گرانمایه جوانی . سنایی .سبک پی چو یاران بمنزل رسندنخسبد که واماندگان از ...
-
سبک جان
لغتنامه دهخدا
سبک جان . [ س َ ب ُ ] (ص مرکب ) زودگذر. فانی : در خانه ٔ مرده دل چرا بستی کو خاک گران و تو سبک جانی .ناصرخسرو.
-
سبک جولان
لغتنامه دهخدا
سبک جولان . [ س َ ب ُ ج َ / جُو ] (ص مرکب ) مرادف سبک پی . (آنندراج ). تندخیز. سبک رو : ز ناحق کشتگان پروا ندارد آن سبک جولان نسوزد دل نسیمی را که ره بر لاله زار افتد. صائب (از آنندراج ).نبض دل بیتابان زین دست نمی جنبداین موج سبک جولان دریای دگر دارد...
-
سبک خدیه
لغتنامه دهخدا
سبک خدیه . [ س َ ب ُ خ ِدْ ی َ / ی ِ ] (اِ مرکب ) بمعنی خفیف مضاف است و آن عنصر باد باشد، و باید دانست که عنصر چهاراست ، یکی از آنها سبک خدیه است یعنی باد که گرم و تراست و دیگری سبک موکده یعنی آتش که گرم و خشک است ، دیگر گران خدیه موکده سرد و خشک که ...
-
سبک خرد
لغتنامه دهخدا
سبک خرد. [ س َ ب ُ خ ِ رَ ] (ص مرکب ) کم خرد و احمق و ساده لوح . (آنندراج ). سفیه . مَعْتوه . (منتهی الارب ) : کسی که گوید من چون توام بفضل و هنرسبک خرد بود و یافه گوی و هرزه درای . فرخی .جز آن سبک خرد شوربخت سوخته مغزکه غره کرد مر او را بخویشتن شیطا...
-
سبک خردی
لغتنامه دهخدا
سبک خردی . [ س َ ب ُ خ ِ رَ ] (حامص مرکب ) سفاهت . (زمخشری ).
-
سبک خواب
لغتنامه دهخدا
سبک خواب . [ س َ ب ُ خوا /خا ] (ص مرکب ) آنکه به آوازی آهسته بیدار شود : خداوند دماغ ِ خشک آوازهای نرم و بویهای اندک زود اندریابد و سبک خواب باشد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
-
سبک خوار
لغتنامه دهخدا
سبک خوار. [ س َ ب ُ خوا / خا ] (نف مرکب ) آنکه به حرص و تندی و شتاب خورد: لَعْوَس ؛ مرد سبک خوار و حریص . (منتهی الارب ).
-
سبک خیز
لغتنامه دهخدا
سبک خیز. [ س َ ب ُ ] (نف مرکب ) کنایه از مردم جلد و تند و زودخیز. (برهان ). کنایه از مرد چست و چالاک که در سرانجام دادن کارها متوقف نشود. و اطلاق آن بر سایر حیوانات نیز آمده . (آنندراج ). کنایه از مردم جلد و آن را سبک دست نیز گویند. (انجمن آرا). چُست...
-
سبک دار
لغتنامه دهخدا
سبک دار. [ س َ ب ُ ] (نف مرکب ) پیک و قاصد. (آنندراج ).
-
سبک داشت
لغتنامه دهخدا
سبک داشت . [ س َ ب ُ ] (مص مرکب مرخم ، اِمص مرکب ) اهانت . مهانت . (صراح اللغة). استخفاف . توهین . تحقیر. تخفیف : رخص طلب کردن سبکداشت فرمان حق بود و دوستان حق ... فرمان دوستان را سبک ندارند. (هجویری ). و بواسطه ٔ ترک ادب موافقت زمان درویشان و سبک دا...
-
سبک رای
لغتنامه دهخدا
سبک رای . [ س َ ب ُ] (ص مرکب ) کم عقل . بی خرد. احمق . نادان : برگردد بخت از آن سبک رای کَافزون ز گلیم خود کشد پای .نظامی .
-
سبک رختی
لغتنامه دهخدا
سبک رختی . [ س َ ب ُ رَ ] (حامص مرکب ) سبک سری . || مجازاً، افکندن ِ اسب ْ سوار را تا سبک شود : که با من جهان سختئی میکندستورم سبک رختئی میکند.نظامی .
-
سبک رفتار
لغتنامه دهخدا
سبک رفتار. [ س َ ب ُ رَ ] (ص مرکب ) سریعالسیر در مسافت . (ناظم الاطباء): هَماذی ّ؛ شتر تیزرو و سبک رفتار. (منتهی الارب ). || آنکه دارای رفتاری سبک است . جلف : آه کز قامت چون تیر سبکرفتاران غیر خمیازه ٔ خشکی چو کمان نیست مرا. صائب (از آنندراج ).|| کوک...