کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سبک سر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سبک سر
لغتنامه دهخدا
سبک سر. [ س َ ب ُ س َ ] (ص مرکب ) مخفف سبکسار. بی مغز و بی وقار و کم مایه . (آنندراج ). فرومایه . (غیاث ). نادان . کم خرد : برهّام گفت این بد ناهمال دلیر و سبک سر مرا بود خال . فردوسی .کسی را کجا چون تو کهتر بودز دشمن بترسد سبک سر بود. فردوسی .سر مرد...
-
واژههای مشابه
-
سبک آمدن
لغتنامه دهخدا
سبک آمدن . [ س َ ب ُ م َ دَ ] (مص مرکب ) زود آمدن . با سرعت آمدن : انتظار نان ندارد مرد سیرکه سبک آید وظیفه یا که دیر.مولوی .
-
سبک خاستن
لغتنامه دهخدا
سبک خاستن . [ س َ ب ُ ت َ ] (مص مرکب ) بسهولت و نرمی از بستر خواب برخاستن : یک روز سبک خیزد شاد و خوش و خندان پیش آید و بردارد مهر از در و بندان .منوچهری .
-
سبک داشتن
لغتنامه دهخدا
سبک داشتن . [ س َ ب ُ ت َ ] (مص مرکب ) استخفاف . اهانت . استهانت . حقیر شمردن . خوار شمردن . استخفاف . (ترجمان القرآن ): استجهال ؛نادان شمردن و سبک داشتن . (تاج المصادر بیهقی ). استفاه . تهوین . هوان . مهانة. (منتهی الارب ) : تو دانی که نگریزم از کار...
-
سبک رفتن
لغتنامه دهخدا
سبک رفتن . [ س َ ب ُ رَ ت َ] (مص مرکب ) آرام رفتن . با تأنی رفتن : سبک ، رفت و جامه از او درکشیدجگرگاه شاه جهان بردرید.فردوسی .
-
سبک شدن
لغتنامه دهخدا
سبک شدن . [ س َ ب ُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) کم وزن شدن . سبک گردیدن . || خوار و خفیف شدن . خفیف گشتن . خفوف . (منتهی الارب ) (ترجمان القرآن ) (تاج المصادر). تخافف . توقان . توق . (منتهی الارب ) : شربتی دیگر بدو دادند در طرب کردن و سرود گفتن و کون و کچول ...
-
سبک شمردن
لغتنامه دهخدا
سبک شمردن . [ س َ ب ُ ش ِ / ش ُ م َ / م ُ دَ ] (مص مرکب ) خوار شمردن . خفیف شمردن . استخفاف . استهانة. تهاون . (منتهی الارب ).
-
سبک کردن
لغتنامه دهخدا
سبک کردن . [ س َ ب ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تخفیف . (منتهی الارب ) (تاج المصادر) (دهار).- سبک کردن راه ؛ آسان کردن راه . (آنندراج ): مرا و شما را سبک راه کردبما این ره دور کوتاه کرد. نظامی (از آنندراج ).- سبک کردن سخن ؛ تخفیف در کلام : و گروهی ازبهر س...
-
سبک گرفتن
لغتنامه دهخدا
سبک گرفتن . [ س َ ب ُ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) آسان گرفتن . بی ارزش پنداشتن . بی ارج انگاشتن : اگر کوه فرمانْش گیرد سبک دلش خیره خوانیم و مغزش تنک .فردوسی .
-
سبک الضحاک
لغتنامه دهخدا
سبک الضحاک . [ س ُ کُض ْ ض ُ ] (اِخ ) دهی است بمصر. (منتهی الارب ).
-
سبک العبید
لغتنامه دهخدا
سبک العبید. [ س ُ کُل ْ ع َ ] (اِخ ) دهی است در مصر. (منتهی الارب ).
-
سبک بار
لغتنامه دهخدا
سبک بار. [ س َ ب ُ ] (ص مرکب ) فارغ بال . (برهان ) (آنندراج ). آسوده . راحت : شدم سیر از این لشکر و تاج و تخت سبکبار گشتیم و بستیم رخت . فردوسی .آنچه دفع طبیعت بود از آن هیچ مضرتی پدید نیاید نه در تن و نه در قوتها بلکه تن آسوده وسبکبار شود. (ذخیره ٔ ...
-
سبک پر
لغتنامه دهخدا
سبک پر. [ س َ ب ُ پ َ ] (نف مرکب ) تیزپرواز. (آنندراج ). تیزپر. تیزرو. مسرع : نه همه بینی کاین چرخ کبود از بر مابسی از مرغ سبکپرتر و پرّنده تر است . ناصرخسرو.ننهاده اند در پر جغد و غراب و زاغ آن چابکی که در پر باز سبکپر است . اثیر اخسیکتی .بس سبکپر م...
-
سبک پری
لغتنامه دهخدا
سبک پری . [ س َ ب ُ پ َ ] (حامص مرکب ) تیز پریدن . تیزروی : تیزتر از کبوتری برج ببرج می پردبیضه ٔ زر همی نهد دربدر از سبکپری .خاقانی .