کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سبک بار و سبک بال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
هفاف
لغتنامه دهخدا
هفاف . [ هََ ف ْ فا ] (ع ص ) خران چست و سبک . (منتهی الارب ). طیاش . (اقرب الموارد). || سایه ٔ سرد و سایه ٔ آرمیده و سایه ٔتنک . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || بال سبک در پریدن . (منتهی الارب ). بالهای سبک پرواز. (ازاقرب الموارد). || پیراهن تنک شف...
-
هفهاف
لغتنامه دهخدا
هفهاف . [ هََ ] (ع ص ) بال مرغ سبک در پریدن . (منتهی الارب ). بال تنک و شفاف . (از اقرب الموارد). || پیراهن تنک شفاف . || لاغر. (از منتهی الارب ). || باریک شکم . || تشنه . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
بال زن
لغتنامه دهخدا
بال زن . [ زَ ] (نف مرکب ) جنباننده ٔ بال . حرکت دهنده ٔ بال . بال زننده . (ناظم الاطباء). || پران . (آنندراج ). پروازکننده . (فرهنگ شعوری ج 1 ص 181). پرنده . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || جنبنده . || (اِ) کار و بار. (ناظم الاطباء).
-
تذفیف
لغتنامه دهخدا
تذفیف . [ ت َ ] (ع مص ) زود و سبک بکشتن خسته . (تاج المصادر بیهقی ) (از آنندراج ) (المنجد). || سبک گردانیدن رخت و بار اشتر را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (المنجد) (اقرب الموارد). || به شتاب رفتن اسب . (اقرب الموارد).
-
مرط
لغتنامه دهخدا
مرط. [ م َ رَ ] (ع مص ) سبک اندام گردیدن و سبک ابرو و سبک ریش و سبک چشم گردیدن . (از منتهی الارب ). «امرط» بودن .(از اقرب الموارد). رجوع به امرط در ردیف خود شود.
-
ممساس
لغتنامه دهخدا
ممساس . [ م َ ] (ع ص ) سبک رو سبک کار شوریده . (منتهی الارب ). سبک و غیروزین . (ناظم الاطباء). خفیف . (اقرب الموارد) (شرح قاموس ).
-
مخف
لغتنامه دهخدا
مخف . [ م ُ خ ِف ف ] (ع ص ) سبک حال . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). سبک و خفیف و ناگران و سهل و آسان و چست و چالاک .(ناظم الاطباء). || سبکبار. که بار و بنه کم دارد : اگر مقام نتوانند کرد عقبه ٔ کلار را گذاره کنند که مخفند و به گیلان...
-
شحشح
لغتنامه دهخدا
شحشح . [ ش ُ ش ُ ] (ع ص ، اِ) خر سبک . (منتهی الارب ) (از قاموس ). خر سبک و چالاک . (ناظم الاطباء).
-
استیل
لغتنامه دهخدا
استیل . [ اِ ] (فرانسوی ، اِ) (از لاتینی ستیلوس ، خنجر) سبک و طرز و اسلوب و شیوه ٔ تحریر و سبک صنعتگران از معمار و حجار و مجسمه ساز و نقاش و غیره .
-
سملج
لغتنامه دهخدا
سملج . [ س َ م َل ْ ل َ ] (ع ص ) مرد سبک و خفیف . (ناظم الاطباء). سبک . (آنندراج ) (منتهی الارب ). خفیف . (اقرب الموارد). || شیر شیرین . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء). || (اِ) گیاهی است که شتر خورد. (منتهی الارب ) (آنندراج )...
-
استفزاز
لغتنامه دهخدا
استفزاز. [ اِ ت ِ ] (ع مص )سبک گردانیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). سبک گردانیدن ترس کس را. (منتهی الارب ). دل دادن . || سبک شمردن . خوار داشتن . (منتهی الارب ). سبک داشتن . || طلب خفت و خواری کردن . || از جای برکندن . (منتهی الارب ). || از خانه...
-
متخافف
لغتنامه دهخدا
متخافف . [ م ُ ت َ ف ِ ] (ع ص ) سبک شونده . نقیض متثاقل . (آنندراج ). سبک و چالاک و شتاب و متخاف . (ناظم الاطباء). و رجوع به تخاف و تخافف شود.
-
متخاف
لغتنامه دهخدا
متخاف . [ م ُ ت َخاف ف ] (ع ص ) سبک شونده . (آنندراج ). چست و چالاک و سبک . (ناظم الاطباء). و رجوع به تخافف و متخافف شود.
-
ذروع
لغتنامه دهخدا
ذروع . [ ذَ ] (ع ص ) ذریع. سبک سیر فراخ گام از اسپ و اشتر. اسپ و اشتر سبک سیر فراخ گام .
-
استفاجه
لغتنامه دهخدا
استفاجه . [ اِ ت ِ ج َ ](ع مص ) سبک شمرده و خوار داشته شدن : اُستفیج فلان (مجهولاً)؛ سبک شمرده و خوار داشته شد. (منتهی الارب ).