کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سبلت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سبلت
لغتنامه دهخدا
سبلت . [ س َ ل ِ / س ِ ب ِ ] (اِ) سریشم را گویند و آن چیزی است چسبنده که از چرم خام پزند و کمانگران و غیر ایشان بکار برند. (برهان ) (رشیدی ) (انجمن آرا) (آنندراج ).
-
سبلت
لغتنامه دهخدا
سبلت . [ س ِ ل َ / س َ ل َ ] (ع اِ) بروت و سبیل که موی پشت لب است . (برهان ). موی پشت لب . (انجمن آرا). موی لب . (شرفنامه ). ریش . (الفاظ الادویه ) : ریش و سبلت همی خضاب کنی خویشتن را همی عذاب کنی . رودکی .سبلت چو کن مرغ کن و کفت برآوربنمای بسلطان کم...
-
واژههای مشابه
-
گنده سبلت
لغتنامه دهخدا
گنده سبلت . [ گ ُ دَ / دِ س ِ ل َ ] (ص مرکب ) آنکه بروت او بزرگ است . سبیل کلفت : ز شعر مرثیت من به آرزو برسدطمع به مجلس آن گنده سبلت این دارم .؟
-
سبلت کندن
لغتنامه دهخدا
سبلت کندن . [ س ِ ل َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) عاجزی و فروتنی کردن . (آنندراج ). کنایه از حسد بردن . حقد ورزیدن : آن مسیحا مرده زنده می کندآن یهود از حقد سبلت می کند.مولوی .
-
باد سبلت
لغتنامه دهخدا
باد سبلت . [ دِ س ِ ل َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از نخوت و غرور مخصوص مردانست .(آنندراج : باد بروت ، باد سبلت ). رجوع به باد شود.
-
سبلت سست کردن
لغتنامه دهخدا
سبلت سست کردن .[ س ِ ل َ س ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) عجز و فروتنی کردن . (رشیدی ) (انجمن آرا) (مجموعه ٔ مترادفات ) : بجام مردمان سبلت مکن سست شراب لعل تو خونابه ٔ تست . میرخسرو (از انجمن آرا).|| ضعیف و ناتوان کردن و کم زور کردن . (ناظم الاطباء).
-
باد در سبلت افکندن
لغتنامه دهخدا
باد در سبلت افکندن . [ دَرْ س ِ ل َ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تکبر و غرور و لاف زدن . (غیاث ) (آنندراج ). رجوع به باد، باد به بروت افکندن ، باد در بروت انداختن و باد در بینی افکندن شود.
-
واژههای همآوا
-
سبلة
لغتنامه دهخدا
سبلة. [ س َ ب َ ل َ / س َ ل َ ] (ع اِ) بروت ، یا موی بر بروت است ، یا کرانه ٔ بروت یا فراهم آمدنگاه هر دو بروت ، یا موی که بر زنخ است تا سر ریش ، یا بخصوص سر ریش که بر سینه فتد. ج ، سبال . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (مهذب الاسماء). بروت . (دهار). ...
-
سبلة
لغتنامه دهخدا
سبلة. [ س َ ب ِ ل َ ] (ع ص ) خصیة سَبِلة؛ خایه ٔ دراز. (منتهی الارب ).
-
سبلة
لغتنامه دهخدا
سبلة. [ س ُ ب ُل ْ ل َ ] (اِخ ) جایگاهی است در جبال طی که پیچ و خمهای آن هنوز شناخته نگردیده . (معجم البلدان ).
-
سبلة
لغتنامه دهخدا
سبلة. [ س ُ ل َ ] (ع اِ) یک خوشه . (منتهی الارب ). || باران فراخ . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
درز
لغتنامه دهخدا
درز. [ دَ رَ ] (اِ) بروت . سبلت . (ناظم الاطباء).