کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سبق و رمایه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سبق و رمایه
لغتنامه دهخدا
سبق و رمایه . [ س َ ق ُ رِ ی َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) لغةً این دو کلمه در جای خود معنی شده است ولی مراد بهر یک از این دو عقد و تعهدی است بین دو نفر بر پیشی گرفتن و غلبه بر دیگری در امور راجعه بجنگ که یک نفر آن را ایجاب و دیگری قبول مینماید وفایده ...
-
واژههای مشابه
-
سبق آوردن
لغتنامه دهخدا
سبق آوردن . [ س َ ب َ وَ دَ ] (مص مرکب ) پیشی آوردن . روی آوردن . درآمدن : گفت پیغمبر که نفختهای حق اندرین ایام می آرد سبق .مولوی .
-
سبق کردن
لغتنامه دهخدا
سبق کردن . [ س َ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) شتاب . تعجیل . پیش افتادن . خواستن : بمیدان مکن درشجاعت سبق بمجلس مکن در سخاوت شرف .مسعودسعد.
-
سبق البیان
لغتنامه دهخدا
سبق البیان . [ س َ قُل ْ ب َ ] (ع اِ مرکب ) اشتباهات لفظی . سهو در کلام .
-
سبق اللسان
لغتنامه دهخدا
سبق اللسان . [ س َ قُل ْ ل ِ ](ع اِ مرکب ) اشتباهات لفظی . سهواللسان : چه لطف است اینکه فرمودی مگرسبق اللسان بودت چه حرف است اینکه آوردی مگر سهوالقلم کردی .سعدی .
-
سبق تاش
لغتنامه دهخدا
سبق تاش . [ س َ ب َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) هم سبق . هم درس . هم شاگردی . (آنندراج ) (استینگاس ).
-
جستوجو در متن
-
رمایة
لغتنامه دهخدا
رمایة. [ رِ ی َ ] (ع مص ) تیر انداختن . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ). افکندن . انداختن . پرتاب کردن . (از اقرب الموارد). تیراندازی . - سبق و رمایه ؛ اسب دوانی و تیراندازی . رجوع به سبق و رمایه شود. || آهنگ و قصد مکانی کردن . || یاری کردن . نص...
-
ندب
لغتنامه دهخدا
ندب . [ ن َ دَ ] (ع مص ) سخت شدن نشان زخم . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || نشاندار زخم گردیدن پشت . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || (اِ) نشان زخم . (غیاث اللغات ) (فرهنگ نظام ). نشان جراحت که بر پوست باقی...
-
مناضله
لغتنامه دهخدا
مناضله . [ م ُ ض َ / ض ِ ل َ / ل ِ ] (از ع ، اِمص ) مناضلت . مناضلة. رجوع به مدخل های مناضلت و مناضلة شود.- مناضله کردن ؛ مبارزه کردن . مسابقه دادن : مشارالیه هر وقت با صاحب بن عباد مناضله کردی سبق او را بودی . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 283)....
-
کاشف الغطاء
لغتنامه دهخدا
کاشف الغطاء. [ ش ِ فُل ْ غ ِ ] (اِخ ) حسن بن شیخ جعفر نجفی فقیه متفرد مشهور و مفخر فقهای دهور از مفاخر علمای راسخین امامیه ٔ اواسط قرن سیزدهم هجرت که معدن معارف دینیه و علوم اسلامیه و بسیار عابد و زاهد و متقی به آداب و سنن شرعیه مواظب ، و مردم را با ...
-
بارع
لغتنامه دهخدا
بارع . [ رِ ] (ع ص ) نعت از براعت و بروع . آنکه در فضل تمام و کامل باشد و از اصحاب در دانش و مانند آن درگذرد. (از منتهی الارب ). آنکه در مهتری زَبَرِ همگنان شده باشد. (مهذب الاسماء). برتری یافته بر همگنان خویش در دانش . (از اقرب الموارد). آنکه در مهت...