کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سبزوار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سبزوار
لغتنامه دهخدا
سبزوار. [ س َ زَ / زِ ] (اِخ ) بخش حومه ٔ شهرستان سبزوار، از چهار دهستان بنام مرکزی سلطان آباد، رباط سرپوشیده ، کراب که دارای 85 آبادی بزرگ و کوچک است تشکیل شده است . مجموع نفوس آن در حدود 28750 تن است . حدود بخش از طرف شمال بکوه طبس و اندقان ، خاور ...
-
سبزوار
لغتنامه دهخدا
سبزوار. [ س َ زَ / زِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خسروآباد شهرستان بیجار واقع در 24 هزارگزی شمال باختری خسروآباد و 12 هزارگزی باختر شوسه ٔ بیجار به همدان . هوای آنجا سرد و دارای 80 تن سکنه است . آب آن جا از چشمه تأمین میشود و محصول آن غلات ، لبنیات ....
-
سبزوار
لغتنامه دهخدا
سبزوار. [ س َ زَ / زِ ] (اِخ ) شهر سبزوار، مرکز شهرستان که در 240 هزارگزی مشهد و 820 هزارگزی خاور تهران واقع است و دارای 28151 تن جمعیت است . مختصات جغرافیایی آن بشرح زیر است : طول جغرافیایی 57 درجه و 43 دقیقه و عرض جغرافیایی آن 36 درجه و12 دقیقه است...
-
سبزوار
لغتنامه دهخدا
سبزوار. [ س َ زَ / زِ ] (اِخ )شهرکیست خرد بر راه ری [ از خراسان ] و قصبه ٔ روستای بیداست . (حدود العالم ). نام شهری است مشهور از اقلیم چهارم بخراسان ، الان به تشیع معروف و بمحبت اهل بیت مشعوف و بعداوت شیخین مجبول ، چنانکه مولوی گوید:سبزوار است این جه...
-
واژههای مشابه
-
جامع سبزوار
لغتنامه دهخدا
جامع سبزوار. [ م ِ ع ِ س َ زِ ] (اِخ ) مسجدی است در سبزوارکه گویند خواجه علی مؤید آخرین حکمران سربداریه که معاصر امیر تیمور بوده و به خدمت او شتافته است ، بنا کرده . این مسجد چندین بار مرمت و تعمیر شده و ضمن تعمیر آب انبار سنگی پیدا شد که چند شعر بر...
-
جستوجو در متن
-
سرخه
لغتنامه دهخدا
سرخه . [ س ُ خ َ ] (اِخ ) دهی است از سبزوار که سرخه سبزوار گویند. (رشیدی ).
-
سبزواری
لغتنامه دهخدا
سبزواری . [ س َ زَ / زِ ] (ص نسبی ) منسوب به سبزوار از شهرستانهای استان خراسان و بلاد مشهور ایران است . رجوع به سبزوار شود.
-
چهه
لغتنامه دهخدا
چهه . [ چ َ هََ ] (اِخ ) دهی است در سبزوار.
-
سرخاب
لغتنامه دهخدا
سرخاب . [ س ُ ] (اِخ )نام دهی است از سمنان و هم از سبزوار. (آنندراج ).
-
سبزه وار
لغتنامه دهخدا
سبزه وار. [ س َ زَ ] (اِخ ) رجوع به سبزوار شود.
-
الر
لغتنامه دهخدا
الر. [ اُل َ ] (اِخ ) دهی است در سبزوار. رجوع به اولر شود.
-
باشتینی
لغتنامه دهخدا
باشتینی . (ص نسبی ) منسوب به باشتین از دهات سبزوار.
-
بردغن
لغتنامه دهخدا
بردغن . [ ب ُ غ َ ] (اِخ ) دهی است در سبزوار.