کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سبری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سبری
لغتنامه دهخدا
سبری . [ س َ ] (اِخ ) ابوبکر سبری بن ابوسبره . تابعی و مفتی مدینه بود. (منتهی الارب ). و رجوع به ابوبکر شود.
-
سبری
لغتنامه دهخدا
سبری . [ س َ / س ُ ] (ص نسبی ) انتساب اجدادی است . (از انساب سمعانی ). نسبت اجدادی است . (لباب الانساب ج 1 ص 529).
-
سبری
لغتنامه دهخدا
سبری . [ س ُ رُ ] (اِ)در خراسان امروزی بمعنی سیه سینه یعنی باقری قراست .
-
واژههای همآوا
-
صبری
لغتنامه دهخدا
صبری . [ ص َ ] (اِخ ) (شریف ...) معروف به علمی زاده . از او چهل و پنج بیت در «زبدة الشعراء» آمده است . (کشف الظنون ص 514 ج 1).
-
صبری
لغتنامه دهخدا
صبری . [ ص َ ] (اِخ ) (مولانا...) صاحب مجالس النفائس گوید: خوارزمی است . لیکن شخصی ابدال و پریشان حال دایم مفلس و قلاش و مختلط با مردم اوباش و از دیوانگی با مردم بسر نمیبرد و طبع و نظم قوی داشت و غزل خوب می گفت ولیکن معنی شعر خود را نمی دانست و این م...
-
صبری
لغتنامه دهخدا
صبری . [ ص َ ] (اِخ ) دهی از دهستان همائی بخش ششتمد شهرستان سبزوار 70000گزی جنوب باختری ششتمد. کوهستانی معتدل . سکنه آن 97 تن . آب آن از قنات . محصول آنجا غلات پنبه و شغل اهالی زراعت و کرباس بافی ، راه مالرو. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
صبری
لغتنامه دهخدا
صبری . [ ص َ ] (اِخ ) شاعری است و لطفعلی بیک آذر در آتشکده آرد که نام او روزبهان است و در اوایل حال فارسی تخلص میکرد، سپس بدستیاری رایض از توسن غرور فرودآمده تغییر تخلص داد. وی بمراتب علمی مربوط و دارای دیوان است و شعر نیک میسرود. مردم عراق او را در ...
-
صبری
لغتنامه دهخدا
صبری . [ ص َ ] (اِخ ) نام او غضنفر و یکی از شعرای ایران است ، در اوائل حال «راهب » تخلص میکرد سپس به هندوستان رفت و در خدمت جهانگیرشاه بماند و مصاحبت تقی اوحدی یافت . از اوست :حاصلم درد دل است از دل بیحاصل خویش به که گویم من دلسوخته درد دل خویش ؟(قام...
-
صبری
لغتنامه دهخدا
صبری . [ ص َ ] (اِخ ) وی از شعرای ایران و از سادات قصبه ٔزواره تابع اردستان از مضافات اصفهان است . ازوست :زبس که خاک بسر کردم از غمت مشکل که روز حشر سر از خاک بر توانم کرد.(قاموس الاعلام ترکی ).
-
صبری
لغتنامه دهخدا
صبری . [ ص َ ] (اِخ ) وی از شعرای عثمانی و از مردم غلطه و فرزند ابوالفضل افندی است ، و این بیت از اوست :چهره می هجرک غمی زرد ایتمینجه باقمدک شمدی بیلدم دلربالر مائل دینار در.(قاموس الاعلام ترکی ).
-
صبری
لغتنامه دهخدا
صبری . [ ص َ ] (اِخ ) وی از شعرای عثمانی و فرزند کتابدار کتابخانه ٔ فاتح بود و در بغداد ریاست محاسبات داشت . مدتی در آن شهر بزیست و هم بدانجا درگذشت ، او را اشعاری دلکش بترکی و فارسی و بسیاری معماست . این رباعی از اوست :صون نوش ایده لم جام شراب ای سا...
-
صبری
لغتنامه دهخدا
صبری . [ ص َ ] (اِخ ) وی معروف به صبر شاکر از شعرای عثمانی در قرن 11 هَ . ق . و معاصر نفعی است . اشعار اوملیح و ادبای بزرگ پاره ای از قصائد وی را ستوده اند و دیوان او به طبع رسیده است . (قاموس الاعلام ترکی ).
-
جستوجو در متن
-
باقری قرا
لغتنامه دهخدا
باقری قرا. [ ق ِ ق َ ] (ترکی ، اِ) مرغی است وحشی و صحرایی و بیشتر در خارزارها بسر برد. سیه سینه . سُبری . باقرقره . و رجوع به باقریقره شود.