کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سبب سازی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سبب سازی
لغتنامه دهخدا
سبب سازی . [ س َ ب َ ] (حامص مرکب ) عمل سبب ساز. وسیله سازی : از سبب سازیش من سودائیم وز سبب سوزیش سوفسطائیم . مولوی .در سبب سازیش سرگردان شدم در سبب سوزیش هم حیران شدم . مولوی .رجوع به سبب شود.
-
واژههای مشابه
-
سبب دعوی
لغتنامه دهخدا
سبب دعوی . [ س َ ب َ ب ِ دَع ْ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) (اصطلاح حقوق ) حقی که مورد دعوی قرار گرفته منشئی دارد که اصطلاحاً آن منشاء را «سبب دعوی » گویند. (از فرهنگ حقوقی لنگرودی ).
-
سبب ساز
لغتنامه دهخدا
سبب ساز. [ س َ ب َ ] (نف مرکب ) سازنده ٔ سبب . ایجاد کننده ٔسبب . || (اِخ ) باریتعالی . مسبب الاسباب .
-
سبب سوزی
لغتنامه دهخدا
سبب سوزی . [ س َ ب َ ] (حامص مرکب ) نابود کردن سبب . از میان بردن سبب : از سبب سازیش من سودائیم وز سبب سوزیش سوفسطائیم . مولوی .در سبب سازیش سرگردان شدم وز سبب سوزیش هم حیران شدم .مولوی .
-
بی سبب
لغتنامه دهخدا
بی سبب . [ س َ ب َ ] (ق مرکب ) (از: بی + سبب ) بی جهت . بی دلیل . بلاژ. بلاش . (ناظم الاطباء). بی تقریب : نمودند کاین زعفران گونه خاک کند مرد را بی سبب خنده ناک . نظامی .گر تو برگردیدی از من بیگناه و بی سبب تا مگر من نیز برگردم غلط ظن میبری . سعدی .ا...
-
جستوجو در متن
-
سازی
لغتنامه دهخدا
سازی . (حامص ) جزو دوم کلمات ، مرکب از «ساز» (نعت فاعلی مرخم ) و «ی » (حاصل مصدر) است . این کلمه اکثر به اسم ذات پیوندد و حاصل مصدر سازد بمعنی سازندگی ، بناکردن یا بعمل آوردن و استحصال و درست کردن چیزی ، و عمل و حرفه و شغل سازنده ٔ آن ، چون گری و کار...
-
کلن
لغتنامه دهخدا
کلن . [ ک ُ ] (اِخ ) شهری در آلمان که بر کنار رود رن واقع است و 645800 تن سکنه دارد و بوسیله ٔ رومیان بنا نهاده شده است . در این شهر کلیسای بزرگ و زیبائی که به سبک گوتیک ساخته شده وجود دارد. کارخانه های بافندگی ، شیمیایی ، آرد سازی ، آبجوسازی ، شیشه ...
-
وسیله
لغتنامه دهخدا
وسیله . [ وَ ل َ / ل ِ ] (از ع ، اِ) دستاویز. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). آنچه باعث تقرب به غیر شود. (تعریفات ). آنچه به توسط آن به دیگری تقرب جویند. (از فرهنگ فارسی معین ). || سبب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). علت . (فرهن...
-
محرق
لغتنامه دهخدا
محرق . [ م ُ ح َرْرِ ] (ع ص ) نیک سوزاننده به آتش . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). سوزاننده .- پتاس محرق ؛ رجوع به پطاس محرق شود.- سود محرق ؛ ئیدرات سدیم را گویند که یکی از قلیائیات قوی است و فرمول شیمیائی آن NaoH است . در صنعت مورد استعمال فراو...
-
بلبان
لغتنامه دهخدا
بلبان . [ ب َ ل َ ] (اِ) نام سازی که به اشتراک لب و دست می نوازند و بهمین سبب آن را به هندی منه چنگ گویند. (از غیاث اللغات ) (از آنندراج ). قسمی ساز که با لبها آن را نوازند. (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به بالابان شود : آزاده شودجان من بیدل ازین غم هر...
-
گوبه لن
لغتنامه دهخدا
گوبه لن . [ گ ُ ب ِ ل َ ] (اِخ ) کارخانه ٔ گوبه لنها کارخانه ٔ مشهوری است که گوبه لنها، نقاشان رمس در قرن پانزدهم م . ایجاد کردند و نام خود را به آن دادند. در سال 1601 م . هانری چهارم قالی بافانی در آنجا به کار گماشت . در سال 1667 م . لویی چهاردهم آن...
-
یازی
لغتنامه دهخدا
یازی . (حامص ) (مرکب از یاز مخفف یازنده + «ی » علامت حاصل مصدر) امامستقلاً به کار نرود بلکه غالباً بصورت ترکیب استعمال می شود چنانکه در دست یازی و شمشیریازی و جز آنها.- دست یازی ؛ دست درازی . درازدستی کردن : جهان را چنین دست یازی بسی است ز هر رنگ نی...
-
بیزانسی
لغتنامه دهخدا
بیزانسی . (ص نسبی ) منسوب به بیزانس . از مردم بیزانس .معماری و هنر بیزانسی : سبکی در معماری و هنر که از ترکیب شیوه های یونانی و شرقی در ناحیه ٔ مدیترانه ٔ شرقی بوجود آمد و پس از آنکه قسطنطین شهر بیزانس (بوزانتیون ) را پایتخت امپراطوری بیزانس قرار داد...