کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ساکت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ساکت
لغتنامه دهخدا
ساکت . [ ک ِ ] (اِخ ) میرزا غلامرضا شیرازی از شاعران و خوشنویسان شیراز در اوائل قرن چهاردهم هجری قمری بوده و تا سال 1313 هَ . ق . حیات داشته است . او راست :در فصل بهار با یکی حور سرشت یک شیشه ٔ می بطرف جوی و لب کشت بهتر بود از کوثر و از هشت بهشت این ...
-
ساکت
لغتنامه دهخدا
ساکت . [ ک ِ ] (اِخ ) میرزا محمدامین فرزند میرزا مؤمن بن خواجه میرزا بیک کدخدای تبریز است . ساکت از شاعران قرن یازدهم و از معاصران و مصاحبان صائب تبریزی است و این تخلص را نیز در اصفهان از صائب گرفته است . وی مدتی در مشهد سکونت داشت . در روزگار عالمگ...
-
ساکت
لغتنامه دهخدا
ساکت . [ ک ِ ] (اِخ ) نام نوح پیامبر است بروایت مؤلف حبیب السیر. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 29 و نوح در این لغت نامه شود.
-
ساکت
لغتنامه دهخدا
ساکت . [ ک ِ ] (ع اِ) خاموش . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). خامش . خموش . خمش . صامت . بی صدا. آرام . ساکن .- ساکت شدن غضب ؛ فرونشستن خشم .- ساکت کردن ؛ آرام کردن .- ساکت گردیدن ؛خاموش و بی صدا شدن .- ساکت ماندن ؛ خاموش شدن .
-
واژههای مشابه
-
ساکت و صامت
لغتنامه دهخدا
ساکت و صامت . [ ک ِ ت ُم ِ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) خاموش و آرام . صم بکم .
-
جستوجو در متن
-
خم
لغتنامه دهخدا
خم . [ خ ُ ] (ص ) ساکت . خاموش . (از ناظم الاطباء).
-
مبکم
لغتنامه دهخدا
مبکم . [ م ُ ب َک ْ ک ِ ] (ع ص ) خاموش و ساکت و بی زبان و گنگ . || ساکت کننده . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
-
بی صدا
لغتنامه دهخدا
بی صدا. [ ص َ / ص ِ ] (ص مرکب ) بی آواز. ساکت . (ناظم الاطباء). خاموش . آرام . بی هیاهو. رجوع به صدا شود.- بی صدا شدن ؛ ساکت شدن . (ناظم الاطباء). خاموش ماندن .
-
مخرنبق
لغتنامه دهخدا
مخرنبق . [ م ُ رَم ْ ب ِ ] (ع ص ) خاموش و دوسنده به زمین و فی المثل : مخرنبق لینباع ؛ ای ساکت لداهیة یریدها. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). سر فروافکنده ٔ خاموش و ساکت . المثل : مخرنبق لینباع ؛ درباره ٔ کسی گویند که چون بلا و داهیه ا...
-
لب سنگ
لغتنامه دهخدا
لب سنگ . [ ل َ س َ ] (ص مرکب ) خاموش . ساکت . (آنندراج ).
-
ترمزدن
لغتنامه دهخدا
ترمزدن . [ ت َ م َ دَ ] (مص ) ساکت شدن . (ناظم الاطباء) (از استینگاس ).
-
سپیدگوی
لغتنامه دهخدا
سپیدگوی . [ س َ / س ِ ] (نف مرکب ) ساکت و بی حرف . (ناظم الاطباء). || بی پرده گوی . رجوع به سپیدگویی شود.
-
ابام
لغتنامه دهخدا
ابام . [ اُ ] (اِخ ) اُبام و اُبَیِّم ، نام دو راه کوهستانی است به نخله ٔ یمانیه و میان آن دو کوهی است که به یک ساکت پیمایند.