کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ساکب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ساکب
لغتنامه دهخدا
ساکب . [ک ِ ] (ع ص ) ریزان . (منتهی الارب ) (شرح قاموس ). سَکوب . سَیکَب . (شرح قاموس ). ریزنده . فروریزنده (آب یا اشک ): دمع ساکب ؛ اشک ِ ریزان . (منتهی الارب ). ماء ساکب ؛ آب ریزان . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) : فتاد آنگهی چشم من بر قوافل عیون غ...
-
واژههای مشابه
-
ساکب اللعاب
لغتنامه دهخدا
ساکب اللعاب . [ ک ِ بُل ْ ل َ ] (ع اِ مرکب ) دو سوراخ باشد که آب دهان از آن ترشح کند و میل در آن فرونشود(؟). (بحر الجواهر).
-
ساکب الماء
لغتنامه دهخدا
ساکب الماء. [ ک ِ بُل ْ ] (اِخ ) دلو. (اقرب الموارد). نام دیگر صورت فلکی دلو است .
-
ذراع ساکب الماءالیمنی
لغتنامه دهخدا
ذراع ساکب الماءالیمنی . [ ذِ ع ُ ک ِ بِل ْ ئِل ْ ی ُ نا ] (اِخ ) جای سعدالأخیبیه است نزد منجمین .
-
جستوجو در متن
-
ذوقوس
لغتنامه دهخدا
ذوقوس . (اِخ ) ابن الاثیر در المرصع گوید: ذیقوس نام وادیی است و در شعر ابو صخر هذلی آمده است :فاعلام ذی قوس بادهم ساکب .
-
سعدالاخبیه
لغتنامه دهخدا
سعدالاخبیه . [ س َ دُل ْ اَ ی َ ] (اِخ )منزل بیست و پنجم از منازل قمر و آن از آخر سعدالسعود است . و آن چهار ستاره است بر ذراع ساکب الماء الیمنی . (منتهی الارب ). منزل بیست و پنجم ... چهار ستاره است بر دست راست آبریز (دلو). (التفهیم ) : گردی بر آبی بی...
-
ریزنده
لغتنامه دهخدا
ریزنده . [ زَ دَ / دِ ] (نف ) نعت فاعلی از ریختن و ریزیدن . ریزان : ماء ساکب ؛ آب ریزنده . دمع ساکب ؛ اشک ریزنده . (یادداشت مؤلف ). سحابة هموم ؛ ابر ریزنده .(منتهی الارب ). || جاری شونده : بیامد نشست او به زرینه تخت بسر برش ریزنده مشک از درخت . فردو...
-
صور فلکی
لغتنامه دهخدا
صور فلکی . [ ص ُ وَ رِ ف َ ل َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مجموعه هائی از ستارگان که برای شناختن و تمیز آنها ستاره شناسان بهر یک نام حیوانی یا چیز دیگر داده اند که بیش و کم آن مجموعه بدان حیوان یا شی ٔ شبیه تواند بود. و نزد قدما صور مزبور چهل و هشت بود...
-
ریزان
لغتنامه دهخدا
ریزان . (نف ، ق مرکب ) نعت فاعلی از ریختن و به معنی در حال ریزش . (از شعوری ج 2 ص 19). پاشان . افشان . روان . جریان دارنده . (ناظم الاطباء). ریزنده . مدرار. در حال ریختن . (یادداشت مؤلف ).- آب یا اشک ریزان ؛ ماء یا دمع ساکب . (یادداشت بخط مؤلف ). ...
-
منکب
لغتنامه دهخدا
منکب . [ م َ ک ِ ] (ع اِ) بازو و کتف ، مذکر آید. (منتهی الارب ) (آنندراج ). کتف و دوش . (غیاث ). سفت . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ) (یادداشت مرحوم دهخدا). دوش . ج ، مناکب . (از مهذب الأسماء). دوش . مجمع استخوان بازو و کتف . ج ، مناکب . (یادداشت مرحوم دهخدا...
-
ثوابت
لغتنامه دهخدا
ثوابت . [ ث َ ب ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ ثابتة . تمام ستارگان جز هفت ستاره ٔ سیاره . ستارگان آرمیده . ستارگان یابانی . ستارگان بیابانی . نجوم ثابته ، خلاف سیارات و از آن رو آنان را ثوابت گویند که حرکت آنان در نظر ما یا نامشهود و یا نسبت بسیارات نهایت بطی ٔ...
-
مقلوب
لغتنامه دهخدا
مقلوب . [ م َ ] (ع ص ) برگردانیده شده و باژگونه گردانیده . (آنندراج ) (از اقرب الموارد). برگردانیده شده و واژگونه و معکوس و برگشته و زیروزبر شده . (ناظم الاطباء). باژگونه . وارونه . وارون . باشگون . باشگونه . واژون . واژونه . (یادداشت به خط مرحوم دهخ...
-
دلو
لغتنامه دهخدا
دلو. [ دَل ْوْ ] (ع اِ) آوند آب کش . (منتهی الارب ). آنچه بدان آب کشند، مؤنث است اما گاهی بصورت مذکر نیز بکار رود. (از اقرب الموارد). ظرفی که بدان آب از چاه کشند.(غیاث ). ظرفی بیشتر از پوست و گاهی فلزی برای کشیدن آب از چاه و غیره . آبریز. (از برهان ...