کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سامرا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سامرا
لغتنامه دهخدا
سامرا. [ م َرْ را ] (اِخ ) سامراء. سامره . سرمن رأی . نام شهری است بناکرده ٔ معتصم کذا فی القنیه . (آنندراج ) : خلافته علی الشرط ببغداد و سامرا فی صفر. (طبری از تاریخ سیستان ص 235). و از سامرا خلعت برای وی آمد. (ذیل تاریخ سیستان ص 238). رجوع به سامر...
-
واژههای مشابه
-
کرخ سامرا
لغتنامه دهخدا
کرخ سامرا.[ ک َ خ ِ م َرْ را ] (اِخ ) ناحیه ای است به دو فرسنگی سامره . (از نزهةالقلوب چ اروپا مقاله ٔ سوم ص 172). آن را کرخ فیروز گفته اند منسوب به فیروز پسر بلاش پسر قباد پادشاه و آن پیش از سامره بنا شده است و سامره را چون بنا نهادند به کرخ پیوست و...
-
جستوجو در متن
-
هارونی
لغتنامه دهخدا
هارونی . (اِخ ) قصری است در نزدیکی سامرا که به هارون واثق باﷲ خلیفه ٔ عباسی منسوب است و بر ساحل دجله بنا شده و تا سامرا یک میل فاصله دارد و معشوق برابر آن در جانب غربی رود واقع است . (از معجم البلدان ).
-
جبلتا
لغتنامه دهخدا
جبلتا. [ ] (اِخ ) نام ناحیه ای است در حدود سامرا. رجوع به نزهة القلوب ج 3 ص 172 شود.
-
سأمن رأی
لغتنامه دهخدا
سأمن رأی . [ ءَ م َ رَ آ ] (اِخ ) یکی از اسامی ششگانه ٔ سامرّا است . مؤلف منتهی الارب آرد: ساءَ من رأی ̍، واین بدان جهت است که هر گاه معتصم در بنای آن شروع کرد گران شد بنای آن بر لشکر وی . و هر گاه با لشکر آنجا رفت همه ٔ لشکر از دیدن آن مسرور شدن...
-
عمرنصر
لغتنامه دهخدا
عمرنصر. [ ع ُ رُ ن َ ] (اِخ ) دیری بوده است در سامرا. و حسین بن ضحاک شعری درباره ٔ آن دارد که در معجم البلدان آمده است . رجوع به معجم البلدان یاقوت حموی شود.
-
کرخ باجدا
لغتنامه دهخدا
کرخ باجدا. [ ک َ خ ِ ج َدْ دا ] (اِخ ) محله ای است به سُرَّمَن رای . (منتهی الارب ). گفته اند که همان کرخ سامرااست و گفته اند کرخ باجدا و کرخ جُدّان یکی است . واﷲاعلم . (از معجم البلدان ). رجوع به کرخ سامرا شود.
-
صالح
لغتنامه دهخدا
صالح . [ ل ِ ] (اِخ )ابن سعید. از خواص محبین اهل بیت است . و در خان الصعالیک سامرا درک خدمت امام علی النقی کرد و از او روایت کند. (حبیب السیر چ تهران جزء اول از ج 2 ص 435).
-
دیر مرجرجیس
لغتنامه دهخدا
دیر مرجرجیس . [ دَ رِ م َ ج ُ ](اِخ ) دیری است در قسمت شمالی بلد (شهری نزدیک سامرا) که بین آن و جزیره ابن عمر سه فرسخ و اندی است و بر بلندی کوهی قرار گرفته است . (از معجم البلدان ).
-
نرجس خاتون
لغتنامه دهخدا
نرجس خاتون . [ ن َ ج ِ ] (اِخ ) نام زوجه ٔ امام حسن عسکری علیه السلام و مادر امام دوازدهم شیعیان حضرت قائم علیه السلام است بنا بر مشهور نزد شیعه ، و مزار وی در سامرا است .
-
مستکبرین
لغتنامه دهخدا
مستکبرین . [ م ُ ت َ ب ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مستکبر (در حالت نصبی و جری ) : مستکبرین به سامراً تهجرون . (قرآن 67/23). اًنه لایحب المستکبرین . (قرآن 23/6). رجوع به مستکبر شود.
-
صعالیک
لغتنامه دهخدا
صعالیک . [ ص َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ صُعلوک . (منتهی الارب ) : قرب سه هزار سوار مرد از صعالیک و مفسدان آن طایفة... بقتل آورد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 75). رجوع به صعلوک شود.- خان الصعالیک ؛ موضعی بوده است در سامرا (سرمن رای ) که چون یحیی بن هرثمةبن اعین ا...
-
عبدالرحمان
لغتنامه دهخدا
عبدالرحمان . [ ع َ دُرْ رَ ] (اِخ ) ابن اسحاق بن محمدالسدوسی معروف به جوهری . قاضی وفقیه و عالم به حساب بود. قضاوت مصر یافت . او را کتابی است در حساب . وی به سال 251 هَ . ق . به سامرا متولد شد و در 320 به مصر درگذشت . (از الاعلام زرکلی ).