کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سامانۀ فرود با دستگاه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
محالة
لغتنامه دهخدا
محالة. [ م ُ حال ْ ل َ] (ع مص ) فرود آمدن با کسی . (از منتهی الارب ). با کسی فرود آمدن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). || هم منزل شدن با کسی . (از منتهی الارب ).
-
کرامت دستگاه
لغتنامه دهخدا
کرامت دستگاه . [ ک َ م َ دَ ] (ص مرکب ) که دستگاه با کرامت دارد : حضرت ولایت پناه کرامت دستگاه فیروزشاه . (حبیب السیر ج 3 ص 323).
-
محال
لغتنامه دهخدا
محال . [ م ُ حال ل ] (ع ص ) کسی که فرود می آید با دیگری در جایی و آنکه با کسی هم منزل میگردد. (ناظم الاطباء).
-
کلات
لغتنامه دهخدا
کلات . [ ک َ ] (اِخ ) نام شهری است از ترکستان که فرود پسر سیاوش با مادرش آنجا می بود. (برهان ) (رشیدی ). شهری در ترکستان . (ناظم الاطباء). در شاهنامه ذکر کلات خراسان آمده که در آن فرودبرادر کیخسرو از دختر پیران منزل داشته ، هنگامی که طوس سردار کیخسرو...
-
شوفاژ
لغتنامه دهخدا
شوفاژ. [ ش ُ ] (فرانسوی ، اِ) ایجاد حرارت . || طرز گرم کردن . (فرهنگ فارسی معین ). || در تداول فارسی بمعنی دستگاه ایجاد حرارت با بخار آب به کار رود. - شوفاژ سانترال ؛ دستگاه حرارت مرکزی .
-
اطفائیه
لغتنامه دهخدا
اطفائیه . [ اِ ئی ی َ / ی ِ ] (از ع ، اِ) اداره ٔ آتش نشانی . تشکیلات فروکشتن حریق . دستگاه خاموش کردن حریق .- کارگران اطفائیه ؛ آنانکه در خاموش کردن حریق با دستگاه ها و وسایل لازم در اداره ٔ آتش نشانی کار میکنند.
-
میکرسکپ
لغتنامه دهخدا
میکرسکپ . [ رُ ک ُ ] (فرانسوی ، اِ) ریزبین . (لغات فرهنگستان ). ذره بین . (یادداشت مؤلف ). اسبابی که برای دیدن اشیاء فوق العاده ریزه که رؤیت آنها با چشم ممکن نیست بکار رود. دستگاهی جهت رؤیت ذرات ریزی که دیدن آنها با چشم طبیعی میسر نیست و آن از دو ...
-
تخوار
لغتنامه دهخدا
تخوار. [ ت ُ خوا / خا ] (اِخ ) یکی از نجبای توران که رفیق فرود بود. (فهرست ولف ). نام یکی از اعیان توران که همدست فرود بود. (لغت شاهنامه ) : تو ز ایدر برو بی سپه با تخوارمدار این سخن بر دل خویش خوار.فردوسی .
-
گرامافن
لغتنامه دهخدا
گرامافن . [ گ ِ ف ُ ] (فرانسوی ، اِ) گرامافون . گرمافن . جعبه ٔ صوت . آلت حبس صوت است . دارای شکل مخصوص وتا حدی تکمیل گردیده است و صدا را بوسیله ٔ صفحه ٔ مدوری مجدداً تولید مینماید. تصور آلت حبس صوت قبل از ادیسن عالم معروف آمریکائی شده بود، ولی مشارا...
-
دستگاه
لغتنامه دهخدا
دستگاه . [ دَ ] (اِ مرکب ) (از : دست + گاه ، پسوند مکان ) دستگه . جای دست . (یادداشت مرحوم دهخدا). عروة. (دهار). || جایی که بالش و مسند را در آنجا گذارند، چه دست به معنی مسند است .(انجمن آرا) (آنندراج ). || قدرت و جمعیت و سامان و مال . (برهان ). قدرت...
-
بریز و بپاش
لغتنامه دهخدا
بریز و بپاش . [ ب ِ زُ ب ِ ] (ترکیب عطفی ، اِمص مرکب ) مخارج گزاف . مانند تبذیر. (یادداشت دهخدا). خرج زیاد. هزینه ٔ بسیار بسبب آمد و رفت بسیار یا گشاده دستی کردن . ریخت و پاش .- با بریز و بپاش ؛ با دم و دستگاه . (از فرهنگ لغات عامیانه ).
-
چرخ دستی
لغتنامه دهخدا
چرخ دستی . [ چ َ خ ِ دَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) چرخ خیاطی . ماشین خیاطی که با دست بحرکت افتد. دستگاه خیاطی بدون پایه که چرخ آن را با دست حرکت دهند. رجوع به چرخ خیاطی شود.
-
خوش بنیه
لغتنامه دهخدا
خوش بنیه . [ خوَش ْ / خُش ْ ب ُن ْ ی َ / ی ِ ] (ص مرکب ) مقابل کم بنیه . قوی . آنکه مزاج سالم دارد. آنکه قدرت جسمی کافی دارد. قوی بنیه . با بنیه ٔ خوب . سالم با بهره از قدرت و نظم دستگاه جسمانی خوب .
-
فرود
لغتنامه دهخدا
فرود. [ ف ِ /ف ُ ] (پیشوند، ق ) در پهلوی فرت ، پارسی باستان ظاهراً فروتا ، سنسکریت پروتا . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). نشیب و زیر و پائین . (برهان ). تحت . زیر. مقابل زبر و بر. (از یادداشت بخط مؤلف ). همواره بصورت ترکیب با افعال یا بهمراه حروف اضافه و ...
-
بادستگاه
لغتنامه دهخدا
بادستگاه . [ دَ ] (ص مرکب ) دارای دستگاه . صاحب جاه و جلال و شکوه . باعظمت : شنیدند مردم سخنهای شاه از آن بی هنر مرد بادستگاه . فردوسی .خروشی برآمد ز درگاه شاه که ای نامداران بادستگاه . فردوسی .بدو گفت کاندر جهان بی گناه کرا دانی ای مرد با دستگاه ؟ ف...