کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سالمی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سالمی
لغتنامه دهخدا
سالمی . [ ل ِ ] (اِخ ) (1332 هَ . ق .). ابومحمد عبداﷲ ابن حمیدبن سلوم السالمی الاباضی . فقیه متبحر. از چشم کور بود مولد و وفاتش عمان است . او راست : 1- جوهرالنظام فی علمی الادیان و الاحکام . 2 - تحفة الاعیان فی تاریخ عمان . 3 - شرح المسند الصحیح للرب...
-
سالمی
لغتنامه دهخدا
سالمی . [ ل ِ ] (اِخ ) ابوعبداﷲ، احمدبن محمدبن سالم . یکی از شیوخ طریقت در مئه ٔ ششم شاگرد سهل بن عبداﷲ تستری . مولد و منشاء او شهر بصره است و ظاهراً در حدود 280 وفات یافته است . رجوع به ابوعبداﷲ شود.
-
سالمی
لغتنامه دهخدا
سالمی . [ ل ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خنازه بخش شادگان شهرستان خرمشهر واقع در 2هزارگزی جنوب شادگان و کنار راه فرعی اتومبیل رو شادگان به آبادان هوای آن گرم و دارای 400 تن سکنه است . آب آنجا از رودخانه ٔ جراحی تأمین میشود. محصول آن غلات ، خرما، و ش...
-
سالمی
لغتنامه دهخدا
سالمی . [ ل ِ ] (اِخ ) مولانا... از مردم نیک ملک عراق است ، و در خراسان فضایل بسیار کسب کرد. اول بشعرمشغول گردید و در آخر بمعما و خط کوشید و اکثر سازها را خوب نواخت و در موسیقی کارهای نیک ساخت . هم سلامت نفس دارد و هم استقامت طبع، این مطلع از او است ...
-
سالمی
لغتنامه دهخدا
سالمی . [ ل ِ ] (ص نسبی ، اِ) دیناری است منسوب به امیریلبغای سالمی . رجوع به کتاب النقود ص 71 و147 شود.
-
واژههای مشابه
-
علی سالمی
لغتنامه دهخدا
علی سالمی .[ ع َ ی ِ ل ِ ] (اِخ ) ابن موسی بن علی بن موسی بن محمدبن خلف انصاری سالمی اندلسی جیانی . مشهور به ابن ارفع رأس و مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی انصاری شود.
-
صالح سالمی
لغتنامه دهخدا
صالح سالمی . [ ل ِ ح ِ ل ِ ] (اِخ ) انصاری . ابونعیم او را در شمار صحابه آورده است . ابویعلی به سند خود از جد خویش روایت کند که با پیغمبر به قریه ٔ بنی سالم شدیم . پس وی صالح را بخواند... باوردی روایت کند که صالح در جنگ بدر و صفین حاضر بودلیکن نمیدان...
-
جستوجو در متن
-
صالح انصاری
لغتنامه دهخدا
صالح انصاری . [ ل ِح ِ اَ ] (اِخ ) رجوع به صالح سالمی انصاری ... شود.
-
حصین
لغتنامه دهخدا
حصین . [ ح ُ ص َ ] (اِخ ) سالمی . ابن محمد. در عداد صحابه یاد شده است . (الاصابة ج 2 ص 80).
-
ابوحمیضة
لغتنامه دهخدا
ابوحمیضة. [ اَ ح َ ض َ ](اِخ ) معبدبن عباد سالمی . صحابی بدری انصاری است .
-
ابوعبدا
لغتنامه دهخدا
ابوعبدا. [ اَ ع َ دِل ْ لاه ] (اِخ ) محمدبن احمدبن عمر سالمی . رجوع به محمد... شود.
-
نیک مزاج
لغتنامه دهخدا
نیک مزاج . [ م ِ ] (ص مرکب ) خوش خوی . خوش مشرب . (ناظم الاطباء). || آنکه دارای مزاج سالمی است . (فرهنگ فارسی معین ).
-
علی جیانی
لغتنامه دهخدا
علی جیانی . [ ع َ ی ِ ] (اِخ ) ابن موسی بن علی بن موسی بن محمدبن خلف انصاری سالمی اندلسی جیانی ، مشهور به ابن ارفع رأس و مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی انصاری شود.