کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سالخ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سالخ
لغتنامه دهخدا
سالخ . [ ل ِ ] (ع ص ، اِ)جرب شتر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || مار نر سیاه . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). || اسود سالخ . نوعی مار که کشنده تر از همه ٔ انواع مار است . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
واژههای مشابه
-
اسود سالخ
لغتنامه دهخدا
اسود سالخ . [ اَ وَ دِ ل ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مار سیاه . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). حیةالسودا است که بفارسی مار سیاه گویند و نوعی از مار است و او را سالخ از آن جهت گویند که در سال چند مرتبه پوست می افکند و هر حیوانی را که بگزد در ساعت هلاک شود. (ب...
-
واژههای همآوا
-
صالخ
لغتنامه دهخدا
صالخ . [ ل ِ] (ع ص ) جرب صالخ ؛ گر که پوست برد. (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
کالاسانپ
لغتنامه دهخدا
کالاسانپ . [ ] (اِ) اسم هندی اسود سالخ یعنی مارسیاه است . (از فهرست مخزن الادویه ). و رجوع به اسود سالخ شود.
-
سوالخ
لغتنامه دهخدا
سوالخ . [ س َ ل ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ سالخ . (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
-
اسود
لغتنامه دهخدا
اسود. [ اَ وَ ] (ع ص ، اِ) سیاه . مؤنث : سَوْداء. ج ، سود. (مهذب الاسماء). ضد ابیض : گاه چون زنگیان بوی اسودگه چو سقلابیان شوی احمر. مسعودسعد.|| مهتر و بزرگ قوم . ج ،اَساوِد. || مار بزرگ . (مؤید الفضلاء). مار بزرگ سیاه . (مهذب الاسماء) (منتهی الارب...