کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ساق الاسد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ساق الاسد
لغتنامه دهخدا
ساق الاسد. [ قُل ْ اَ س َ ] (اِخ ) جای سماک نزد عرب .
-
واژههای مشابه
-
ساق بر ساق مالیدن
لغتنامه دهخدا
ساق بر ساق مالیدن . [ ب َ دَ ] (مص مرکب ) طپیدن و دست و پا زدن در حالت نزع . (آنندراج از بهار عجم ).
-
عرفة ساق
لغتنامه دهخدا
عرفة ساق . [ ع ُ ف َ ت ُ ] (اِخ ) نام جایگاهی است .(از معجم البلدان ) (منتهی الارب ) (از تاج العروس ).
-
سخت ساق
لغتنامه دهخدا
سخت ساق . [ س َ ] (ص مرکب ) ثابت قدم . (رشیدی ) : برسم چاکران چون سخت ساقان کمر دربست بر درگاه خاقان . امیرخسرو (از آنندراج ).|| پرزور. (آنندراج ).
-
زایده ٔ ساق
لغتنامه دهخدا
زایده ٔ ساق . [ ی ِ دَ / دِ ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به زوائد شود.
-
ساق اسود
لغتنامه دهخدا
ساق اسود. [ ق ِ اَس ْ وَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) پر سیاوشان . (فهرست مخزن الادویه ). رجوع به پر سیاوشان شود.
-
ساق برمالیدن
لغتنامه دهخدا
ساق برمالیدن . [ ب َ دَ ] (مص مرکب ) آماده ٔ رفتن شدن . (آنندراج از بهار عجم ).
-
ساق چنار
لغتنامه دهخدا
ساق چنار. [ ق ِ چ ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نوعی از رنگ است . (بهارعجم ) (آنندراج ).
-
ساق چناری
لغتنامه دهخدا
ساق چناری . [ ق ِ چ ِ ] (ص نسبی مرکب ) سبز روشن . برنگ ساق چنار.
-
ساق حر
لغتنامه دهخدا
ساق حر. [ ق ِ ح ُرر ] (اِ مرکب ) قمری نر. (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ). نر از فاخته هاست بواسطه ٔ آنکه حکایت صدای او ساق حر است . (شرح قاموس ). فاخته ٔ نر. (ناظم الاطباء). ذکر القماری . (قطر المحیط). || قمری بچه . (دهار). || کبوتر است و حِرّ فرخ اوس...
-
ساق دست
لغتنامه دهخدا
ساق دست . [ ق ِ دَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ساعد. رجوع به ساعد شود.
-
ساق عرش
لغتنامه دهخدا
ساق عرش . [ ق ِ ع َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) پایه ٔ عرش : زانکه پیغمبر شب معراج تا بر ساق عرش از شرف برشد نه از رفتن به غار، ای ناصبی . ناصرخسرو.بررس از علم قُران و علم تأویلش بدان گرهمی زین چَه به ساق عرش برخواهی رسید. ناصرخسرو (دیوان ص 94).بلند ...
-
ساق عروس
لغتنامه دهخدا
ساق عروس . [ ق ِ ع َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نوعی از شیرینی ولایت از چهار شربت . (غیاث اللغات ). ساق عروسان . (آنندراج از بهارعجم ) : کند از ذوق دست خود را بوس دست هرکس رسد به ساق عروس . محمد قلی سلیم (از بهار عجم ) (آنندراج ).رجوع به ساق عروسان ش...
-
ساق عروسان
لغتنامه دهخدا
ساق عروسان . [ ق ِ ع َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نام حلوائی است که از میده و شکر بشکل ساق آدمی می سازند و میپزند بغایت لطیف میباشد. (شرفنامه ٔ منیری ). ساق عروس . قسمی از نان بشکل ساق که جوف آن را پر از قند میسازند و در روغن بریان میکنند بعد در آن پ...