کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ساقپوش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
ساق
لغتنامه دهخدا
ساق . (اِخ ) آبی است متعلق به بنی عجل میان راه بصره و کوفه بسوی مکه . (معجم البلدان ).
-
ساق
لغتنامه دهخدا
ساق . (اِخ ) جایگاهی است . (شرح قاموس ) (منتهی الارب ).
-
ساق
لغتنامه دهخدا
ساق . (اِخ ) دهی است از دهستان زاوه بخش حومه ٔ شهرستان تربت حیدریه ، واقع در 46 هزارگزی جنوب خاوری تربت حیدریه سر راه مالرو عمومی زاوه . دامنه ، و هوایش معتدل ، و آبش از قنات . و محصولش غلات و تریاک و پشم است ، 1307 تن سکنه دارد که به زراعت و گله دار...
-
ساق
لغتنامه دهخدا
ساق . (اِخ ) دهی است از دهستان مشک آباد بخش فرمهین شهرستان اراک ، واقع در 70 هزارگزی جنوب خاوری فرمهین و 9 هزارگزی خاور راه اراک به خمین . کوهستانی ، و سردسیر، و آبش از قنات و محصولش غله و انگور است ، 117 تن سکنه دارد که به زراعت و گله داری میگذرانند...
-
ساق
لغتنامه دهخدا
ساق . (اِخ ) کوهی است در خاک بنی اسد. (معجم البلدان ).
-
ساق
لغتنامه دهخدا
ساق .(ع اِ) پوزه ٔ پای . (مهذب الاسماء). میان بندِ پا و بچول است . (شرح قاموس ). مابین شتالنگ و زانو. ج ، سوق و سیقان و اساوق . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مابین الکعب و الرکبة. (قطر المحیط). از زانو تا شتالنگ . (دهار). طرف پائین انسان و حیوان از زانو...
-
پوش
لغتنامه دهخدا
پوش . (اِ) پوش دربندی . شیافی است متخلخل و سبک که از کوفته ٔ برگ درختی کنند و این درخت برگش ببرگ حنا ماند و تخمش مدور و از شاهدانه کوچکتر و مایل بزردی باشد و از دربند و ارمنیه آرند وطبیعت آن سرد است در دوم و خشک در آخر درجه ٔ اول و آن رادع و ملین و م...
-
پوش
لغتنامه دهخدا
پوش . (اِ) جامه . لباس : تا چند کنی پوش ز پوشی کسان از جامه ٔ عاریت نشاید برخورد. نظام قاری (دیوان البسه ص 123).در دو بیت ذیل از فردوسی و اسدی پوش نیز بمعنی جامه و پوشش و لباس آمده است : ز پیشی و بیشی ندارند هوش خورش نان کشکین و پشمینه پوش . فردوسی ....
-
ساق بر ساق مالیدن
لغتنامه دهخدا
ساق بر ساق مالیدن . [ ب َ دَ ] (مص مرکب ) طپیدن و دست و پا زدن در حالت نزع . (آنندراج از بهار عجم ).
-
عرفة ساق
لغتنامه دهخدا
عرفة ساق . [ ع ُ ف َ ت ُ ] (اِخ ) نام جایگاهی است .(از معجم البلدان ) (منتهی الارب ) (از تاج العروس ).
-
سخت ساق
لغتنامه دهخدا
سخت ساق . [ س َ ] (ص مرکب ) ثابت قدم . (رشیدی ) : برسم چاکران چون سخت ساقان کمر دربست بر درگاه خاقان . امیرخسرو (از آنندراج ).|| پرزور. (آنندراج ).
-
زایده ٔ ساق
لغتنامه دهخدا
زایده ٔ ساق . [ ی ِ دَ / دِ ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به زوائد شود.
-
ساق اسود
لغتنامه دهخدا
ساق اسود. [ ق ِ اَس ْ وَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) پر سیاوشان . (فهرست مخزن الادویه ). رجوع به پر سیاوشان شود.
-
ساق برمالیدن
لغتنامه دهخدا
ساق برمالیدن . [ ب َ دَ ] (مص مرکب ) آماده ٔ رفتن شدن . (آنندراج از بهار عجم ).
-
ساق چنار
لغتنامه دهخدا
ساق چنار. [ ق ِ چ ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نوعی از رنگ است . (بهارعجم ) (آنندراج ).