کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ساقیه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
ساقیة
لغتنامه دهخدا
ساقیة. [ی َ ] (ع ص ، اِ) تأنیث ساقی . رجوع به ساقی شود. || جوی خرد. ج ، سواقی . (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). آبگذر. (ناظم الاطباء). نهر صغیر و آن بزرگترین از جدول و کوچکترین از نهر است . (اقرب الموارد). آبراهه . جویچه . جعفر. || ناودان ...
-
ساقیة سلیمان
لغتنامه دهخدا
ساقیة سلیمان . [ ی َ ت ُ س ُ ل َ ] (اِخ )قریه ٔ معروفی است از نواحی واسط. (معجم البلدان ).
-
جستوجو در متن
-
جویچه
لغتنامه دهخدا
جویچه . [ چ َ / چ ِ ] (اِ مصغر) جوی خرد. ساقیه . جویک . (آنندراج ). جعفر. (دهار).
-
عزیز
لغتنامه دهخدا
عزیز. [ ع َ ] (اِخ ) جدّی است جاهلی ، و فرزندان او بطنی از بنی هلال بن عامر از عدنانیه اند. مساکن آنان در ساقیة قلتة، از عمل اخمیم ، درصعید مصر بوده است . (از الاعلام زرکلی به نقل از نهایة الارب و البیان و الاعراب و خطط مبارک و السبائک ).
-
سواقی
لغتنامه دهخدا
سواقی . [ س َ ] (ع اِ) ج ِ ساقیه ، به معنی جوی خرد. (غیاث اللغات ). رگهای خردتر از جداول . (یادداشت بخط مؤلف ) : و سواقی انهاراز ایثار و نثار ازهار پنداری صفایح هندی آبدار است . (جهانگشای جوینی ). و سواقی و انهار را مساحت نکند و نپیماید. (تاریخ قم ص...
-
مروانیة
لغتنامه دهخدا
مروانیة. [ م َرْ نی ی َ ] (اِخ ) مروانیان . بنی مروان . آل مروان . رجوع به آل مروان شود.- قصعه یا قعبه ٔ مروانیة ؛ در بیت ذیل از منوچهری ظاهراً مراد کأس ام حکیم است ، چه ام حکیم ساقیه ٔ ولیدبن یزید خلیفه ٔ اموی مروانه نام داشته است . رجوع به تعلیقات...
-
نهر
لغتنامه دهخدا
نهر. [ ن َ / ن َ هََ ] (ع اِ) جوی . (مهذب الاسماء) (دستور الاخوان ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). جوی آب .(ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 101). مجرای آب . (از متن اللغة). اخدود و جوی بی آب را نیز گویند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و این به...
-
عضوض
لغتنامه دهخدا
عضوض . [ ع َ ] (ع ص ، اِ) چیزی که گزیده شود و خوردنی ، ازآن جمله است : ماعندنا عضوض . (از منتهی الارب ). آنچه گاز گرفته شود و خورده شود. (از اقرب الموارد). || گزنده . (منتهی الارب ). بسیارگزنده . (از اقرب الموارد). || فرس عضوض ؛ اسب گزنده . (منتهی ال...
-
جارود
لغتنامه دهخدا
جارود. (اِخ ) ابن ابی سبرة. در الموشح چنین آمده است : محمدبن عبداﷲ هذلی از جارودبن ابی سبرة نقل کرده که گفت : بر در خانه نشسته بودم که فرزدق عبور میکرد و نزد من ایستاد و گفت : یا ابانوفل ! بیتی شعر گفته ام که پس از آن نتوانستم گفتن . گفتم : کدام است ...
-
میگسار
لغتنامه دهخدا
میگسار. [ م َ / م ِ گ ُ ] (نف مرکب ) شرابخوار. (ناظم الاطباء). شراب آلوده یعنی مست مدام . (از شعوری ج 2 ورق 349). شرابخوار چه گساردن به معنی خوردن شراب باشد لاغیر. (برهان ) (آنندراج ). باده خوار. می خوار. می خواره . که شراب نوشد. (یادداشت مؤلف ) : ک...
-
انتظام
لغتنامه دهخدا
انتظام . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) درکشیده و راست گردیدن مروارید. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). در رشته فراهم آمدن و اتساق مروارید. (از اقرب الموارد). در رشته کشیدن مروارید. (فرهنگ فارسی معین ). در رشته کشیده شدن چیزی بترتیب نیکو. (آنندراج ). بهم بازدوختن ...
-
دولاب
لغتنامه دهخدا
دولاب . (اِ مرکب ) چرخی که با آن جهت آبیاری کردن زراعت از چاه آب کشند. خربلة. چرخاب . (ناظم الاطباء). دلوآب .(شرفنامه ٔ منیری ). عجله . چرخ . بکره . چرخ آب کشی . چرخ چاه . (یادداشت مؤلف ). چرخ آب . (لغت محلی شوشتر). منجنین . منجنون . جنجون . منجور. ...
-
استعارة
لغتنامه دهخدا
استعارة. [ اِ ت ِ رَ ] (ع مص ) استعارت . بعاریت خواستن چیزی را. (منتهی الارب ). عاریت خواستن . (تاج المصادر بیهقی ). || تنها شدن . انفراد. یقال : استعور؛ اذا انفرد. (منتهی الارب ). || دست بدست گردانیدن چیزی را. (منتهی الارب ). || استعارة ادعاء معنی ا...