کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ساسر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ساسر
لغتنامه دهخدا
ساسر. [ س َ ] (اِ) سارج . (جهانگیری ) (رشیدی ). سارج . کذا فی لسان الشعراء. (شرفنامه ٔ منیری ). سارج است که سارباشد. (برهان ) (آنندراج ). سار. (استینگاس ) (ناظم الاطباء). رجوع به سار شود.
-
ساسر
لغتنامه دهخدا
ساسر. [ س ِ ] (اِخ ) (کوه ...) یا کوه مقدس . تلی بود درچهارهزار و پانصدگزی روم . بسال 493 ق . م . پلبسها (طبقات عامه ) روم چون تاب تحمل دیون پاتریسیوسها (بزرگزادگان ) را نداشتند از آن شهر خارج شدند و بر تل ساسر مقام کردند. این تل از آن زمان مشهور گشت...
-
ساسر
لغتنامه دهخدا
ساسر. [ س ُ ] (اِ) آن نی که از آن قلم سازند. (شرفنامه ٔ منیری ) (جهانگیری ) (رشیدی ) (الفاظ الادویه ). قلم و نی میان خالی که بدان چیزی نویسند. (برهان ) (آنندراج ) (استینگاس ) (ناظم الاطباء) . رجوع به سار شود.
-
جستوجو در متن
-
سار
لغتنامه دهخدا
سار. (اِ) پرنده ای است سیاه و خوش آواز که خالهای سفید ریزه دارد. و مرغ ملخ خوار نوعی از آن است . (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ). جانوری است پرنده و سیاه رنگ که خالهای سفید دارد و خوش آواز بود. (جهانگیری ). در عربی آن را زرزور و در ترکی صغجق گویند. (...