کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ساز کمانی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
کهن ساز
لغتنامه دهخدا
کهن ساز. [ ک ُهََ / هَُ ] (ن مف مرکب ) کهنه ساز. کهنه ساخته . که در زمان قدیم ساخته شده باشد. مقابل نوساز : تیغ نظامی که سرانداز شدکند نشد گرچه کهن ساز شد.نظامی .
-
کالباس ساز
لغتنامه دهخدا
کالباس ساز.(نف مرکب ) آنکه کالباس تهیه کند. سازنده ٔ کالباس .
-
کالسکه ساز
لغتنامه دهخدا
کالسکه ساز. [ ل ِ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) آنکه کالسکه میسازد. (ناظم الاطباء). سازنده ٔ کالسکه .
-
گچ ساز
لغتنامه دهخدا
گچ ساز. [ گ َ ] (نف مرکب ) سازنده ٔ گچ . آنکه گچ را آماده برای کار کند. آنکه گچ درست و ساخته کند.
-
کاولی ساز
لغتنامه دهخدا
کاولی ساز. [ وُ ] (نف مرکب ) هرکه چیزهای زشت و ناهموار سازد. (آنندراج ). مثل کولیها. || بر کسی که چشم را کج کند و بینی درهم کشد نیز اطلاق کنند. (آنندراج ).
-
گردآلوده ساز
لغتنامه دهخدا
گردآلوده ساز. [ گ َ دَ / دِ ] (نف مرکب ) کسی که اسباب و اموال دنیوی دهد به کسی . (از برهان ).
-
گره ساز
لغتنامه دهخدا
گره ساز. [ گ ِ رِه ْ ] (نف مرکب ) کسی که گره درست کند. گره سازنده : بهر گشاد کار که در بستگی کم است با قامت خمیده گره ساز میروم . درویش واله هروی (از آنندراج ).|| سازنده ٔ دگمه و دگمه ساز. (ناظم الاطباء).
-
نغمه ساز
لغتنامه دهخدا
نغمه ساز. [ ن َ م َ / م ِ] (نف مرکب ) نغمه پرداز. (ناظم الاطباء) : زند زردشت نغمه ساز بر اومغ چو پروانه خرقه باز بر او.نظامی . || خنیاگر. نوازنده : صداخیز گردد به صداهتزازکف باده اش چون کف نغمه ساز.امیرخسرو (از آنندراج ).
-
نقش ساز
لغتنامه دهخدا
نقش ساز. [ ن َ ] (نف مرکب ) مرادف نقش پرداز. (از آنندراج ).نقش طراز. نقشگر. نقاش . مصور. (از ناظم الاطباء). || ظاهراً در این بیت به معنی نواساز و نوازنده و نی نواز است . و رجوع به نقش زدن شود : به صاحب اصولی ز دف بی نیازز پرنغمگی بی صبا نقش ساز.ملاطغ...
-
نکته ساز
لغتنامه دهخدا
نکته ساز. [ ن ُت َ / ت ِ ] (نف مرکب ) نکته پرداز. نکته گو. که نکته های لطیف و مضامین دقیق و بدیع به کار برد : ای چرخ مشعبد چه مهره بازی وی خامه ٔ جاری چه نکته سازی .مسعودسعد.
-
نوشابه ساز
لغتنامه دهخدا
نوشابه ساز. [ ب َ / ب ِ ](نف مرکب ) سازنده ٔ نوشابه . آنکه نوشابه تهیه کند. (فرهنگ فارسی معین ). عرق کش . سازنده ٔ مشروبات الکلی .
-
نیرنگ ساز
لغتنامه دهخدا
نیرنگ ساز. [ ن َ / ن ِ رَ ] (نف مرکب ) افسونگر. (آنندراج ). ساحر. || حیله گر. مکار. محتال . محیل : چنین گفت ابلیس نیرنگ سازکه جاوید زی شاد و گردن فراز. فردوسی .هم از جنگ و پیکار با خوشنوازز رای چنان مرد نیرنگ ساز. فردوسی .جهان دام داری است نیرنگ سازه...
-
نیک ساز
لغتنامه دهخدا
نیک ساز. (ص مرکب ) سازوار با یکدیگر. (یادداشت مؤلف ). دمساز. سازگار : نه آن زین ، نه این زآن بود بی نیازدو انباز دیدیمشان نیک ساز. فردوسی (شاهنامه ج 4 ص 1747).چنین گفت پس با کنیزک به رازکه ای پاک بینادل نیک ساز. فردوسی .دو شاه گرانمایه دو نیک سازرسی...
-
ساروج ساز
لغتنامه دهخدا
ساروج ساز. (نف مرکب ، اِ مرکب ) آنکه با آمیختن آهک و خاکستر ساروج سازد. ساروج کوب . ساروج گر. صاروج گر.
-
ساز آمدن
لغتنامه دهخدا
ساز آمدن . [ م َ دَ ] (مص مرکب ) سازگار آمدن . موافق بودن . رجوع به ترکیبات ساز شود.