کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سازو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سازو
لغتنامه دهخدا
سازو. (اِ) ریسمانی است در غایت استحکام که از لیف خرما باشد. (جهانگیری ) (برهان ) (رشیدی ) (شعوری ) (آنندراج ). و آن به کمبار معروف و موسوم است . (جهانگیری ).و در کشتی او را بکار برند و مجرمان و دزدان را بدان به حلق کشند. (جهانگیری ) (برهان ) (شعوری )...
-
جستوجو در متن
-
ساز و نواز
لغتنامه دهخدا
سازو نواز. [ زُ ن َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) سازو سرور. ساز و نوا. بزن و بکوب . رجوع به ساز شود.
-
اطروبة
لغتنامه دهخدا
اطروبة. [ اُ ب َ ] (ع اِ) آنچه مردم را به طرب آرد، و بمعنی سازو مزامیر و نغمه مستعمل می شود. (غیاث ) (آنندراج ).
-
سارونه
لغتنامه دهخدا
سارونه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ) درخت و تاک انگور را گویند.(برهان ). رز بود یعنی تاک . (فرهنگ اوبهی ). رزانگور باشد. (جهانگیری ) (شعوری ). درخت انگور باشد. (رشیدی ). رز انگور است . (انجمن آرا) (آنندراج ) : سرشک از مژه همچو دُر ریخته چو خوشه ز سارونه آویخت...
-
سازوباز
لغتنامه دهخدا
سازوباز. (نف مرکب ) ریسمان باز. (جهانگیری ) (رشیدی ) (شعوری ). ریسمان باز که بر سر سازو رود و بازیهای غیرمکرر کند. (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ). بندباز : السلام ای سیاه سازوبازبه اجازت که هجو کردم باز. سنائی (از انجمن آرا) (از آنندراج ). رجوع به س...
-
سازه
لغتنامه دهخدا
سازه . [ زَ / زِ ] (اِ) به لغت دری تبری به معنی جاروب است که خانه و فرش بدان روبند. (انجمن آرا) (آنندراج ). || در تفسیر ابوالفتوح در یک مورد بمعنی لیف خرما آمده و ظاهراً مصحف «سازو» است که سه بار در همان کتاب آمده است . رجوع به تفسیر ابوالفتوح چ 1 ج ...
-
ساز و سرور
لغتنامه دهخدا
ساز و سرور. [ زُ س ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) بزن و بکوب . سازو سرنا. ساز و نوا. ساز و نواز. رجوع به ساز شود.
-
متوائم
لغتنامه دهخدا
متوائم . [ م ُ ت َ ءِ ] (ع ص ) (از «ؤم ») موافق و سازوار و یقال غنی غناء متوائماً؛ یعنی سرائید بی اختلاف لحن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). سازو آواز هم آهنگ . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
دل بنشاط
لغتنامه دهخدا
دل بنشاط. [ دِ ب ِ ن ِ ] (ص مرکب ) دل به نشاط. که همیشه شادانست . که غم به خود راه ندهد. که پیوسته شادان است . آنکه همیشه خوش و گویان و خندانست . آنکه همیشه خوش خندد و خوش خورد و اندوه و غم به خود راه ندهد و میل به سازو آواز و خوشگذرانی دارد. (یادداش...
-
انگشتال
لغتنامه دهخدا
انگشتال . [ اَگ ِ ] (ص ) بیمارناک . (لغت فرس اسدی ). مردم ضعیف و نحیف و علیل و بیمارناک و صاحب نقاهت . (برهان قاطع). بیمار و دردناک و صاحب نقاهت . (آنندراج ) : ز خان و مان قرابت به غربت افتادم بماندم اینجا بی سازو برگ و انگشتال . ابوالعباس (از لغت فر...
-
ساز و نهاد
لغتنامه دهخدا
ساز و نهاد. [ زُ ن ِ / ن َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) وضع و حال .قرار کار. بنای کار. ساخت . ساز و آئین : جهان را چنین است ساز و نهادز یک دست بستد بدیگر بداد. فردوسی .جهان را چنین است سازو نهادکه جز مرگ را کس ز مادر نزاد. فردوسی .بگفت این و بهرام یل جا...
-
ساز و برگ
لغتنامه دهخدا
ساز و برگ .[ زُ ب َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) اسباب و سامان . (بهار عجم ) (آنندراج ). برگ و ساز. ساز و آلت . ساز و سامان . آلات و ادوات . اسباب . وسائل . لوازم : ز خان و مان و قرابت به غربت افتادم بماندم اینجا بی ساز و برگ و انگشتال . ابوالعباس . || ...
-
منصه
لغتنامه دهخدا
منصه . [ م ِن َص ْ ص َ / ص ِ ] (ع اِ) جای ظاهر شدن چیزی ، لهذا به لحاظ همین معنی به معنی تخت یا سریر که عروس را بر آن نشانده جلوه دهند و او را بر داماد و دیگر ناظرین آنجا ظاهر کنند. (غیاث ). منصة : مگر نص خبر را بر منصه ٔ صحت این شخص جلوه کرده اند. (...
-
رزه
لغتنامه دهخدا
رزه . [ رَ زَ / زِ ] (اِ) طناب که آنرا رجه نیز گویند. (فرهنگ جهانگیری ). رژه . (آنندراج ) (از شعوری ج 2 ص 15). رجه و شریطه و طنابی از لیف خرما و جز آن که دو سر آن را به جایی بند کنند و جامه و لنگی و مانند آن بر وی اندازند. (ناظم الاطباء) (لغت محلی شو...