کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سارویه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سارویه
لغتنامه دهخدا
سارویه . [ ی َ ] (اِخ ) ابن فرخان بزرگ از فرمانروایان آل دابویه در طبرستان که مدت هشت سال از 88 تا 96 هَ . ق . در دوره ٔ کودکی برادرزاده ٔخود خورشیدبن داذمهر نایب السلطنه و فرمانروای طبرستان بود، و نام ساری از نام او گرفته شده است . (از ترجمه ٔ مازند...
-
سارویه
لغتنامه دهخدا
سارویه . [ ی َ ] (اِخ ) نام جائی در کهندز جی به اصفهان است و جغرافی نویسان عرب از آن جمله ابن رسته معرب آن را ساروق ضبط کرده اند : سارویه و اکنون اصفهانیان آن را هفت هلکه گویند که بناء آن در میان شهرستان اصفهان مانده است . (فارسنامه ٔ ابن البلخی چ ار...
-
سارویه
لغتنامه دهخدا
سارویه . [ ی َ ](اِخ ) نام قدیم شهر همدان که در مجمل التواریخ و القصص و معجم البلدان سارو ضبط شده و ابن فقیه معرب آن را ساروق ذکر کرده است . رجوع به سارو و ساروق شود.
-
جستوجو در متن
-
سارو
لغتنامه دهخدا
سارو. (اِخ ) (قلعه ٔ...) در شهر جی [ اصفهان ] جای داشته است . رجوع به ساروق و سارویه شود.
-
ساروق
لغتنامه دهخدا
ساروق . (اِخ ) نامی است که ابن فقیه قلعه ٔ کهنه ٔ همدان را بدان نامیده ولی معنی این کلمه معلوم نشده است . (ترجمه ٔ سرزمینهای خلافت شرقی ص 210). رجوع به سارو و سارویه شود.
-
ذوالمناقب
لغتنامه دهخدا
ذوالمناقب . [ ذُل ْ م َ ق ِ ] (اِخ ) لقب فرخان بزرگ اسپهدبن دابویةبن جیل گاوباره . وی پس از پدر بتخت سلطنت طبرستان و گیلان نشست و ابواب عدل بر روی خلایق گشاده درهای ظلم و جور بربست و او را برادری بود سارویه نام و سارویه بموجب فرموده ٔ فرخان ، شهر سار...
-
سارو
لغتنامه دهخدا
سارو. (اِخ ) نام قدیم شهر همدان و معرب آن ساروق است . در مجمل التواریخ و القصص ترانه ٔ ذیل از همدان نامه ٔ عبدالرحمن بن عیسی کاتب همدانی نقل شده است : ساروجم کرد، بهمن کمربست ، دارای دارا گرداهم آورد . رجوع به مجمل التواریخ و القصص ص 521 و 522 و سارو...
-
ساروق
لغتنامه دهخدا
ساروق . (اِخ ) (قلعه ٔ...) در شهر جی [ اصفهان ] بنای کهنه ای به شکل قلعه وجود داشته است موسوم به ساروق ، و این اسم نظیر اسم قلعه ٔ همدان است . ابن رسته گوید چون این بنا بسیار کهنه است نمیتوان بانی آن را معلوم کرد و گویند قبل از طوفان نوح ساخته شده اس...
-
شادریه
لغتنامه دهخدا
شادریه . [ ] (اِخ ) یکی از هفت پاره شهر اصفهان بوده است : و در آن وقت اصفهان هفت پاره شهر بود نزدیک بهم ، چون مدینه ، و آن : شهرستان است و مهرین و شادریه و درام وقه و کهند و جار و همه اصفهان خوانده اند، و بعضی از آن خراب گشت چنانک حمزة الاصفهانی شرح ...
-
تهندس
لغتنامه دهخدا
تهندس . [ ت َ هََ دُ ] (ع مص جعلی ) از هندسه معرب اندازه ٔ فارسی . اندازه گیری بنا و زمین و جز اینها : این بنده مترجم ، روز تهندس این بنیاد بدیع و طرح نهاد این عمارت رفیع در خدمت این کافی الکفاة حاضر بود. (ترجمه ٔ محاسن اصفهان ). سارویه در... تهندس و...
-
تهندم
لغتنامه دهخدا
تهندم . [ ت َ هََ دُ ] (ع مص جعلی ) از هندم معرب اندام فارسی ، تظریف و استوار کردن چیزی را : و لم یذکر فی الحکایة سعتها و هل کانت قطعةً واحدةً او قطاعاً تهندم وقت نصبها [ نهب ُ قبة البلور] . (الجماهر بیرونی ). سارویه در تهندم و تهندس و تشیید اساس و ا...
-
اصفهبد
لغتنامه دهخدا
اصفهبد. [ اِ ف َ ب َ / ب ُ ] (اِخ ) خورشید، نواده ٔ فرخان اسپهبد. از ملوک طبرستان بود. پدر وی آذرمهر پس از اسپهبد فرخان 12 سال سلطنت کرد. خواندمیر آرد: چون بمقتضای روش سپهر آذرمهر پهلو بر بستر ناتوانی نهاد و پسرش اسپهبد خورشید بحد بلغا نرسیده بود وصی...
-
تور
لغتنامه دهخدا
تور. (اِخ ) نام پسر بزرگ فریدون است که تورج باشد و این نام در مؤید الفضلاء با «زای » فارسی هم آمده است . واﷲ اعلم . (برهان ). پسر بزرگترین فریدون است که ولایت توران بنام او موسوم گشته . (فرهنگ جهانگیری ) (از فرهنگ رشیدی ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ...
-
جی
لغتنامه دهخدا
جی . [ ج َ / ج َی ی ] (اِخ ) لقب اصفهان در قدیم یا دهی است در آن . مجدالدین گوید جوهری غلط فاحشی مرتکب شده آنجا که گوید: دراهم زائفات ضرب جیات ای ضرب اصفهان پس وی جی را بصیغه ٔ جمع آورده است به اعتبار اجزاء آن و درست آن ضربجیات است و ضربجی بمعنی ردی ...