کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سارق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سارق
لغتنامه دهخدا
سارق . [ رِ ] (ع ص ) دزد. ج ، سارقون و سارقین و سَرَقَه و سُرّاق . (مهذب الاسماء) (غیاث اللغات ) (منتهی الارب ). برگیرنده چیزی بنهان از حرزی . (اقرب الموارد). برگیرنده چیزی به نهان و بحیله . (قطر المحیط). سرقت کننده . دزدی کننده . لُص ّ : بدزدی زنعمت...
-
سارق
لغتنامه دهخدا
سارق . [ رُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان باشتن بخش داورزن شهرستان سبزوار، واقع در 82 هزارگزی شمال خاوری داور زن و 15 هزارگزی شمال راه شوسه ٔ عمومی مشهد. کوهستانی ، و هوای آن معتدل ، آب آن رودخانه ، و محصول آن غلات ومیوه است ، 244 تن سکنه دارد که به زرا...
-
سارق
لغتنامه دهخدا
سارق . [ رُ ] (اِخ ) نام قصبه ای است قدیمی به قرب فراهان . رجوع به ساروق شود.
-
سارق
لغتنامه دهخدا
سارق . [ رُ ] (ترکی ، اِ) پارچه ای که در آن لباس بندند و نام دیگرش بقچه است . (فرهنگ نظام ). || در ترکی بمعنی سرپیچ است . (ناظم الاطباء). رجوع به سارخ ، سارغ ، ساروغ و ساروق شود.
-
واژههای مشابه
-
سارق اوغلان
لغتنامه دهخدا
سارق اوغلان . [ رِ اُ ] (اِخ ) از امرای مغول در قرن نهم هجری است . در حبیب السیر آمده : در همین ماه (شوال 824 هَ . ق .) شیر محمد اوغلان و سارق اوغلان وصدر الاسلام از مغولستان به آستان سلطنت میرزا الغبیک گورکان آمدند و نوازش بسیار یافتند. بعد از چند ر...
-
سارق عادل
لغتنامه دهخدا
سارق عادل . [ ؟ دِ ] (اِخ ) از امرای قرن هشتم ، وی در مبادی احوال شحنه ٔ دارالسلام بغداد بود. بعد از آن نوکر سلیمان بیگ شد و روز بروز مهم او ترقی می نمودتا در دوره ٔ سلطان اویس بن شیخ حسن ایلکانی از مورخان او را عادل آقا نامیده اند. (حبیب السیر چ خیا...
-
سارق عمراویرات
لغتنامه دهخدا
سارق عمراویرات . [ ] (اِخ ) از امرای قرن هشتم و از هواخواهان سلطان احمد جلایری است . رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 17 شود.
-
سارق قول
لغتنامه دهخدا
سارق قول . [ ] (اِخ ) سارق غول . نام دره ای است در کوهستان بدخشان . رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 27 شود.
-
سارق محمدترکمان
لغتنامه دهخدا
سارق محمدترکمان . [ ؟ م ُ ح َم ْ م َ دِ ت ُ ک َ ] (اِخ ) از امرای قرن هشتم است و هنگام یورش تیمور در اوایل ماه رمضان 795 با حشم خود در دشت قولاغی به حصار حبشی در حوالی همدان تحصن جست ولی از سپاهیان تیمور شکست یافت . رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 45...
-
سارق الید
لغتنامه دهخدا
سارق الید. [ رِ قُل ْ ی َ ] (ع ص مرکب ) ضعیف الید و کم زور. (ناظم الاطباء).
-
سارق بوغا
لغتنامه دهخدا
سارق بوغا. [ رِ ] (اِخ ) رجوع به ساریق بوغا شود.
-
واژههای همآوا
-
سارغ
لغتنامه دهخدا
سارغ . (اِخ ) (... شرابدار) بهنگامی که عبدالرزاق پسر بزرگ خواجه احمدحسن میمندی بقلعت نندنه موقوف بود کوتوالی آن قلعه را داشت و چون با عبدالرزاق بمهر رفتار کرده بود بعد از وزارت احمد حسن نواخت و خلعت یافت . رجوع به تاریخ بیهقی چ غنی - فیاض ص 149 و 150...
-
سارغ
لغتنامه دهخدا
سارغ . [ رَ ] (ترکی ، اِ) در ترکی نام گلی است زردرنگ . (غیاث اللغات ) (آنندراج ).